هاینریش بل نویسنده آلمانی و بنده جایزه نوبل ادبیاتشون میگه که عاغا!: پسرم! ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﻟﻬﺠﻪ ﺩﺍﺭﺩ، ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ.
هاینریش بل نویسنده آلمانی و بنده جایزه نوبل ادبیاتشون میگه که عاغا!: پسرم! ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﻟﻬﺠﻪ ﺩﺍﺭﺩ، ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ.
Is the end of all the endings?
My broken bones are mending
حکومت ,, با زکات کاخ میسازد و
کاخ سازی اش را در مسجد توجیه میکند
سرمایه داران حکومتی با پول زکات چاق و چاق تر میشوند
و در مساجد پیروزی هایشان را به رخ مردم میکشند...
دکتر علی شریعتی
گوسفندی ذبح کن و لقمه ای به گرسنه ای ببخش !
وه که این حج ,, کلافه ام می کند !
چهار سال است که هنوز از حج باز نگشته ام ! هنوز حاجی نشده ام !!!
دکتر علی شریعتی
به رابطه ای که تاریخ مصرفش گذشته نباید برگرده
به هیچ وجه!
درست مثل اینه که تو یخچالت هیچی ب جز یه تن ماهی تاریخ گذشته نداشته باشی
ولی به جای اینکه بری بیرون خرید کنی،
خودتو مجبور به خوردنش کنی
میزاری یه کم جوش بخوره تا گندیدگیش به چش نیاد
ولی موقع خوردنش بوش بدجور اذیتت میکنه
یه کم که میخوری
وانمود میکنی سیرت کرده و غذای خیلی بدیام نبوده..!
ولی اوجش اونجاست که میکشونتت به بیمارستان و دارو و دوا....
آره رابطه تاریخ مصرف گذشته ام همینه
اولاش با چنگ و دندون جمعش میکنی
تا گندیدگیش به چش نیاد
یه کم ادامه دادنش ب هردو طرف آزار میرسونه
قلب هردو نفر رو زخمی میکنه
ولی بعدش کاری میکنه که
زندگیتون فقط تو دوری از هم بتونه ادامه پیدا کنه
و بعد واسه آرامش روحتونم که شده همه خاطره های خوبو پاک میکنین..
آره اینه تهش
ادامه دادن یه رابطه تاریخ مصرف گذشته،
آدم مقابلتو علاوه بر اینکه به یه آدم عادی قبل از شناختنش تبدیل نمیکنه
بلکه فقط خاطره بد ازش ب جا میذاره
و میشه آدم منفور زندگیت....
رابطه ها رو ب بعد از تاریخ انقضاشون نکشونید...!
بی اعتمادی
مانند بیماری ایدز می ماند!
با در رابطه بودن با فردی که
مبتلا به بیماری " خیانت " است
منتقل میشود ، و هیچگونه درمانی هم ندارد...!
حالا بهترین آدم و صادق ترین فرد عالم هم که بعد از آن ارتباط سمتت بیاید
و همه جورِ سعی کند به تو بفهماند
که با تمامِ وجودش تو را میخواهد...
بی اعتمادی سراسر افکارت را اشغال میکند.
به طوری که حتی اگر بگوید شب سیاه است نمیتوانی باورش کنی!
اگر کسی را از صمیم قلب دوست نمیداری کنارش نمان...
بعدها که فردی به دلت نشست و پای رفتنت به حرکت در آمد
آن فرد را به بی اعتمادی و شک و ترید مبتلا میکنی که از هر دردی بی درمان تر است...!
لطفا قبل از اینکه حرف دوست داشتن را به میان آورید از احساسِ قلبیتان و وضعیت پای رفتنتان اطمینان پیدا کنید!
یادم می آید بچه بودم (شش-هفت ساله)...
یك نقاشی ساده از دو تا بچه (یك دختر، یك پسر) كه داشتند با هم حرف می زدند، توی یکی از کتاب های خواهر بزرگترم دیدم! دختر به پسر گفته بود: من ماهی خیلی دوست دارم! و توی ابر فكر بالای كّله اش ، یك ماهی قرمز داشت توی تُنگ شنا می كرد. بعد پسر گفته بود: من هم همینطور! ... و توی كله ی او یك ماهی بود كه داشت توی ماهیتابه جلزو ولز میكرد!
یادم می آید تا مدت ها هر وقت می خواستم بگویم فلان چیز را "دوست دارم" ، به تته پته می افتادم كه حالا نوع دوست داشتنم را چطور توضیح بدهم تا اشتباه نشود! تا همین امروز هم فكر می كنم به هر كس گفته ام دوستت دارم! نفهمیده چطوری دوستش داشته ام ، واگر كسی جایی پیدا شده كه خیال کرده مرا دوست دارد در نهایت به شیوه ی خودش دوست داشته...
تو هیچوقت تو شرایط من نیستی که بتونی بگی: اگر من جای تو بودم اینکارو نمیکردم.عملکرد آدما وابسته به شرایطه.
تو هیچوقت من نیستی و نمیتونی باشی.
رها چو برگ خسته در باد🍃
و خداوند رحم کند بر دانشجویی که میان ترم را خراب می کند، نمره حل التمرین را از دست می دهد و حال می خواهد در پایان ترم از 12، 10 بگیرد.
فردی به دنبال تایلر داردن درون خود ...
همیشه اعتماد و محبتمون رو
در حق آدمی میکنیم که حقش نیست؛
وقتی ام به کسی میرسیم که حقشه
ما دیگه اون آدم سابق نیستیم...!!!
عاشق این تاپیکم
” خودتان را به زحمت نیندازید که از معاصران یا پیشینیان بهتر گردید، سعی کنید از خودتان بهتر شوید . “
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکهیِ اول راه را با یووانا آمده بود.
به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی میکرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
بعد از باغِ آنها بنایِ دیگری نبود، خانهشان انتهای دنیا مینمود.
کتابِ دنیایِ سوفی
نوشتهی یوستین گردر
ترجمهی حسن کامشاد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)