هنگامی که چیزی را به کسی میدهیم میگوییم :

here you are و یا there you are

این دو عبارت معادل یکدیگرند و هر دو به معنای "بفرمایید" میباشند . این دو عبارت معمولا در موقعیت های رسمی به کار میروند . در موقعیت های غیر رسمی و دوستانه فقط از کلمه here به معنای " بگیر" - " بیا بگیر " استفاده میشود :

مثال : here take this money بیا این پول را بگیر

هنگامیکه میخواهیم کسی را به صرف غذا - شیرینی - آشامیدنی و غیره دعوت کنیم میگوییم :

help your self بفرمایید ( برای یک نفر)

help yourselves بفرمایید ( برای چند نفر )

مثال :

ok , everybody . dinner is ready . help yourselves خب شام حاضر است بفرمایید

برای تعارف خوردنیها و آشامیدنیها میتونید از عبارت های زیر استفاده کنید :

have some dessert دسر میل کنید

have a banana موز بخورید

اگر در حال خوردن چیزی باشید و بخواهید آن را تعارف کسی کنید میگویید :

have some / have one

have some برای اسامی غیر قابل شمارش و have one برای قابل شمارش است.

- - - - - - پست ادغام شده - - - - - -

Be about to, at the point of, on the point of, on the verge of

ساختارِ be about to به اضافه یك مصدر در انگلیسی «در شرف وقوع بودن یا در آستانه اتّفاق افتادنِ عملی» را نشان می دهد. این مفهوم را با ساختارِ on the verge of یا at/on the point of به اضافه صورت –ing دارِ فعل نیز می توان بیان كرد.

معادلهایِ عمده آن در فارسی عبارتند از:

۱) در شرف _، در آستانه _، در دمِ _، در كارِ _ به اضافه فعل بودن. عنصر بعد از «در شرف _» و امثال آن، مصدر یاكلمه ای است كه بر عمل دلالت می كند.

The train was about to leave.l
قطار در آستانه / در شرف حركت بود.
The sun was about to set.l
خورشید در كارِ غروب بود.
The suspects admitted being about to commit a crime.l
این مظنونان اعتراف كردند كه در آستانه ارتكاب به جنایتی بودند.
And … the sun sank low … and as if about to go out suddenly …l
عاقبت خورشید ... پایین افتاد و چنان كه گویی ناگهان در كارِ رفتن باشد ...
صالح حسینی ۳۱ :۱۳۸۰ J . Conrad 1988: 8 ;

۲) زمانِ ملموس یا ناتمام. متناسب با مفهومِ جمله انگلیسی می توان از حال یا گذشته ملموس استفاده كرد . در این ساختار فعل معینِ «داشتن» پیش از فعلِ اصلی می آید و هر دو فعل ، یعنی هم فعلِ معین و هم فعلِ اصلی، صرف می شوند مثلاً داشتم می رفتم، دارند می روند، از شادی دلش می خواست پر بگیرد، دلش آشوب بود می خواست بالا بیاورد، از زور خجالت می خواستم به زمین بروم.

I was about to laugh, but I saw that the fellow was not the one to make jokes…l
خواستم بخندم، دیدم یارو شوخی سرش نمی شود و راستی مثل این است كه حرفهایش هم پر بی پروپا نیست .
محمد علی جمالزاده ۴ H . Moayyed and P. Sparachman 1997: 34; ۱۳۷۹ :۱.

I was about to cover my privates, but realizing that my ancestor, the prophet Adam, wouldn’t even have bothered to cover up in this place …l
خواستم سترعورتی كرده باشم، دیدم جدم حضرت آدم هم در اینجا از سترِ **** كردن صرف نظر می كرد.
محمد علی جمالزاده H . Moayyed and P. Sparachman 1997: 33; ۱۳۷۹ : ۱ .۳

We shall have to put our best foot forward if we are to reach London tonight.l
اگر می خواهیم امشب به لندن برسیم، باید در اسرعِ وقت حركت كنیم.
محمد تقی فرامرزی ۱۳۶۳:۱۱۴

Advice to persons about to marry_ “Don’t”.l
یك توصیه به كسانی كه می خواهند ازدواج كنند : نكنید!
رضی خدا دادی ۱۳۸۴:۳۹

ساختارِ « تازه + داشتن » هم از جمله معادلهایِ آن است.

I was about to fall asleep.l
تازه داشت پشت چشمم گرم می شد.
شاپور اردشیرجی۴۴۳ :۱۳۵۱

۳) نزدیك بود _، كم مانده بود _، عن قریب (در مفهوم محاوره ایِ آن )، چیزی نمانده بود _ . همگی این ساختارها بر قصدی كه جامه عمل نپوشیده و تحقق نیافته است دلالت می كنند.

. . . Haji’s about to suffocate . . .
می گویند یك بار سرِ نماز، حاجی سر می گذارد به سجده. خانم كوچك بالش می گذارد رویِ سرِ حاجی و رویِ بالش می نشیند، نزدیك بوده حاجی خفه بشود ...
سیمین دانشور ۹۷ F. Lewis 1977; ۱۳۶۲ :

He was at the point of finishing the exercises.l
چیزی نمانده بود كه تمرینها را تمام كند.
Freeman was about to cry.l
فریمن كم مانده بود كه گریه كند.
He was about to hit me.l
نزدیك بود مرا بزند.

معادلهای دیگر این ساختارها پربسامد نیستند . (در پایینْ برخی از مثالهای فارسی، جمله انگلیسیِِ معادلی در پیكره نگارنده ندارند .)

_قصد كاری را داشتن، سرِ كاری را داشتن
I am about to be married – and of course in all the misery of a man in pursuit of happiness.l
من قصد ازدواج دارم و به همین دلیل گرفتارِ بدبختیِ آدمی هستم كه در پیِ خوشبختی است.
رضی خدادادی۳۰ :۱۳۸۴
اگر سرِ این كار داری ، برخیز و قصد راه كن؛ نی زاد برگیر و نه همراه آگاه كن.
خواجه عبدالله انصاری ۲۹

_ در پیش بودن (= به زودی و اقع شدن ، عن قریب روی دادن): كار خیری در پیش است، اگر مجلس ترحیمی در پیش بود او خبرش را به شما می داد.

_ در پیش داشتن (= طرح كاری را ریختن، انجام دادنِ كاری را برایِ آینده نزدیك در نظر داشتن ): شنیده ام امر خیری در پیش دارید.

_ حالاست كه ( = به زودی ، عن قریب) : شوره از رفتن دختر آتشی شده و دیده حالاست كه همه همولایتی ها به ریشش بخندند ، به اش وصله دزدی چسبانده.

_ پا به _، دمِ _ این ساختارها معادل دقیقِ at/on the point of و on the verge of هستند، گرچه تفاوت آنها با be aboutتنها در ساختارِ دستوری است. دسته اول گروه اسمی و ساختارِ دوم گروه فعلی است.
مثالها : پا به بخت، دمِ بخت ، پا به زا (= نزدیك زایمان ، در شرف وضعِ حمل) ، پا به ماه (= نزدیك به زایمان) ، پا به گور (= نزدیك به مرگ ، كه چیزی به پایان عمرش نمانده باشد ). تعریف های اصطلاحات و نیز مثالهای فارسیِ بی منبع از ابوالحسن نجفی ۱۳۷۸نقل شده است.

_ رو به سوی چیزی بودن / رفتن (= پیش رفتن به سوی چیزی ، هر دم نزدیك شدن به چیزی ): هوا رو به سردی بود، هوا رو به تاریكی می رفت، رو به مرگ می رفتم، رو به مرگ هستی.

ساختارِ be about to دو كاربرد دیگر نیز دارد : (۱) عمل یا توافقی كه قرار بود یا قرار است در آینده اتّفاق بیفتد، یا سرنوشت محتوم چنین بود و (۲) دستور دادن بزر گتر به كوچك تر یا والدین به فرزندان یا دستورالعمل در اطّلاعیه ها و شیوه مصرف دارو یا كار با دستگاه و وسیله و ابزار.


- - - - - - پست ادغام شده - - - - - -

Very


اولین تصوری که از معنای very داریم، «خیلی»، «زیاد» و «بسیار» است که در اغلب موارد نیز درست است. اما very گاهی با اسم یا صفتِ غیرِ مدرّج می آید و خواننده یا مترجم بنا به عادتِ قبلی خود از همین معادلها استفاده می کند و به معنای نادرستی می رسد یا اینکه در تعیینِ معنا در می ماند و very را که واژه موکدسازی است در ترجمه حذف می کند.



واژه very را معمولا قید می دانیم که با صفت یا قیدِ دیگری می آید و آن را مؤکد می سازد. اما گاهی می بینیم که very با اسم به کار رفته، در حالی که معمولا قید نمی تواند بلافاصله اسم را توصیف و مقید کند. این واژه هنگامی که با اسم همراه می شود و نقشِ صفت را دارد برای تأکید بر زمان و مکان و موقعیت و حالت به کار می رود.



Very برای تأکید بر معنی اسم یا صفتِ غیرِ مدرج (مانندِ مجرد، حامله ) پیش از آنها می آید . واژه های زیر از جمله معادلهای very هستند که با توجه به متن می توان از بینِ آنها نزدیکترین معادل را برگزید.



_ همان، درست همان، عینًا همان

_ خود، خودِ خود، خودِ ، خودش

_ درست، عینًا درست

_ صِرفِ، عینِ ، محض

_ دقیقًا، واقعًا، واقعی، کاملا

_ عدل، عدل همان (در زبانِ عامیانه)

_ همان، درست همان، دقیقًا همان

_ به معنای واقعی کلمه



تکرارِ کلمه در فارسی از جمله سازوکارهای تأکید است، مثلا داغِ داغ یعنی خیلی داغ . از آنجا که نقشِ اصلی very تأکید بر اسم است تا نشان دهد منظورِ ما دقیقًا یک مکان یا نقطه یا بخشِ انتهایی آن یا آخرین نقطه زمانی و مکانی است، می توان در مقابلِ آن در فارسی از فرآیندِ واژه سازی تکرار استفاده کرد.



The very middle of the front row
وسطِ وسطِ ردیفِ اول

at the very end of the book
تهِ تهِ کتاب



علاوه بر این در مواردِ دیگر، همانطور که اشاره شد، در فارسی می توان از «خودِ خودِ» استفاده کرد که باز هم بر طبقِ فرایندِ تکرار ساخته شده است.
(نیز نگاه کنید به مبحث proper در همین سلسله مباحث)



These are the very words he used.l

اینها دقیقًا / درست همان کلماتی هستند که او بر زبان آورد.

We met in this very room.l

در همین / درست در این / در خودِ این اتاق (بود که) با هم دیدار کردیم.

The commercial theater is fighting for its very life.l

تئاترِ تجاری برای خودِ زندگی می جنگد.

Respect is the very foundation of civilized living.l

احترام، شالوده واقعی زندگی متمدن است.

The very first light of day.l

درست/ دقیقًا اولین نورِ روز.

The very next day we held a session.l

درست / دقیقًا روزِ بعدش جلسه ای برگزار کردیم.

I walked to the very top.l

درست تا قّله پیاده رفتم، تا خودِ قّله پیاده رفتم.

We were in on their discussion from the very beginning.l

(درست) از همان آغاز، ما در بحثشان شرکت داشتیم.

The role of the peacemaker is, by its very nature, a thankless one.l

نقشِ میانجی، بنا به ماهیتِ واقعی اش / به صرفِ ماهیتش / صرفًا بر طبقِ ماهیتش، نقش بی اجر و پاداشی است.

The very latest techniques
واقعًا آخرین شیوه ها

She seemed very English to him.l
برایش واقعًا / کاملا انگلیسی به نظر می آمد.



مثالهای فوق را با این مورد مقایسه کنید:


a very pregnant woman
زنِ پا به ماه

The fierce hatred of a very woman
نفرتِ عمیق یک زن به معنای واقعی کلمه

l… yea, at that very moment, Consideration like an angel came

... در همان آن

تدبر چونان فرشته ای آمد.


(هنری پنجم، شکسپیر، ترجمه احمد خزاعی:١٤_٩)


در انگلیسی واژه very، در مقایسه با معنای مشابه آن در فارسی، بیشتر به کار می رود. در ترجمه های، فارسی به انگلیسی توسطِ مترجمانِ انگلیسی از این واژه در مواردی استفاده می شود که ظاهرًا در فارسی معادلی ندارد.



ز هنر به خود نگنجم چو به خُم می مغانی *** بدَرَد لباس بر تن چو بجوشدم معانی

(نظیری نیشابوری)

Through genieus I cannot contain, like the Magian wine in the jar, the very garnments are rent on my body when my ideas ferment. (E.G. Brown 1969: IV: 252)l


من به گوش خود از دهانش دوش *** سخنانی شنیده ام که مپرس


(حافظ)

But yester-night, this very ear

Such language from her mouth did hear-l

O ask me not what


کتابشناسی

- خزاعی، احمد، ۱۳۷۱ ، هنری پنجم، نوشته ویلیام شکپیر، تهران: نشر قطره.
-Shakespeare, William. 1954. King Henry V. edited by J. H. Walter. London: Routledge.