خوب هدف: ایجاد انگیزه مثبت و انرژی هست
منبع: وبلاگ دوستای پزشکمون که مطالب باحال رو میزارن و ی سریاشون واقعا خنده داره و ی جورایی انگیزه میده
ترازوی نامیزون
یکی از بیماران تحت نظر من خانمیه که از اولین ویزیت همیشه بهش اکیداً توصیه می کنم که وزنش رو بیاره پایین، هر دفعه هم که میاد حتماً وزنش رو چک می کنم و توصیه های لازم رو برای کاهش وزن بهش میگم.پریروز که اومده بود قبل از اینکه بشینه گفتم که بره روی ترازو تا ببینم وزن بالاتر رفته یا نه؟ باکمال تعجب دیدم که 10 کیلو از وزنش نسبت به ویزیت قبلی کم شده!!! خودش هم حسابی خوشحال شد و من هم کلی تشویقش کردم که خیلی عالیه و دیگه در کمتر از 6 ماه بیش از این نباید وزن کم کنه و ... .
مریض بعدی که اومد داخل و در حین معاینه خواستم وزنش رو اندازه بگیره، قبل از رفتن روی ترازو بهم گفت: دکتر! این که روی 10 کیلو قبل از صفر تنظیم شده!!!!!!!!!!!!!!!!
ما رو بگو که اینقدر خوشحال شدیم از 10 کیلو کاهش وزن بیمارمون و بهش هم گفتیم دیگه فعلاً وزنت رو کم نکن و احتمالاً اونم رفته خونه شروع به خوردن کرده که اون سرش ناپیدا، حالا دفعه بعد میاد 5 کیلو هم رفته روی اون 10 کیلوی قبلیش که حساب نکردیم!!!!
حالا خوب شد این یکی مریضه متوجه شد و ما هم ترازو رو دستش کردیم!
روزهای کلینیک
توی کلینیک نشسته بودم که یه جوونی اومد برای حجامت، براش انجام دادم هنوزپنج دقیقه از رفتنش نگذشته بود که یکی دیگه اومد! با خودم فکر می کنم که عجب روزیه امروز ... که می پره توی افکارم و میگه توی کافه نشسته بوده و یکی از دوستاش اومده گفته همین الان کلینیک بودم و حجامت کردم، خیلی خوب بود! اینم حالا پریده اومده تا من نرفتم از کلینیک!!! بهش می گم تو هم الان حجامتت تموم شه برمی گردی کافه دیگه، مگه نه؟!!! حالا جالب ترش اینه که دارم براش حجامت می کنم بهش می گم دارویی چیزی استفاده می کنی؟ میگه آره، برای چربی خون. می گم اسمشو می دونی؟ میگه جرم گیر فکر کنم باشه اسمش!!!! منظورش همون جم فیبروزیله! داستانی داریم !!!!
پروژسترون به جای پرومتازین!!!
هفته قبل یه آقایی اومد درمونگاه و من براش توی دفترچه بیمه دو قلم دارو نوشتم که اولیش آمپول پرومتازین بود، وقتی داروها رو آورد که چک کنم دیدم داروخونه محترم به جای پرومتازین پروژسترون داده!!!!!!نسخه رو دوباره چک کردم دیدم کامل تا آخر کلمه رو درست و خوانا نوشتم (نه که فکر کنید مثل بعضی همکارا سه حرف اول دارو رو نوشتم و بقیه رو خط کشیدم، همیشه عادت دارم کامل و خوانا بنویسم که همین اشتباهات پیش نیاد). تازه برگه دفترچه رو هم نکنده بود و آزاد حساب کرده بود!
زنگ زدم به داروخونه مسؤول محترم فنی می گه ببخشید من این نسخه رو چک نکردم!!!!!! نمی دونم پس برای چی در داروخونه تشریف داشت؟ (البته با نهایت احترام به همکاران داروساز بالأخره در هر صنفی از جمله پزشکان و داروسازان این مسائل و بدترش هم دیده می شه) حالا حتی توجه به اسم مریض که "گلعلی"بود هم نکردن که من برای آقای گلعلی برای چی پروژسترون می تونم نوشته باشم؟؟!!!!به نسخه پیچ محترم هم می گم چرا بیمه قبول نکردی و برگ دفترچه رو نکندی؟ میگه برای اینکه با بیمه از آزادش گرون تر می شد!!!!
جالب ترش این که آخر سر بهم می گن خوب مگه چیه حالا اشتباه شده ما که عذرخواهی کردیم!!!!!اصلاً برای چی داری جلوی مریض این حرفها رو به ما میگی؟؟؟
و مثل همیشه من هستم با شاخ هایی دراز که بر سرم سبز شده و دودی که از گوشم بیرون میاید و سوت بلندی که در سرم می شنوم!
واقعاً راست می گن که: "مملکته داریم؟"
سرما خوردم نمی تونم بشینم و پاشم
همونطوری که قبلاً گفته بودم برای یکی از سازمانها معاینات جسمانی انجام می دم. چند روز پیش یه آقایی برای معاینه اومده بود، بعد از انجام یک سری از معاینات رسیدیم به معاینات اسکلتی و ارتوپدی. ازش خواستم که روی پاهاش بشینه و پاشه، گفت نمی تونم چون سرما خوردم و پاهام درد می کنه! منم که از عدم تقارن شکل کفشهاش فهمیده بودم که مشکلش چیه گفتم که نمی شه هرطوری هست باید بشینی و پاشی.بعد از مدتی اصرار و انکار گفت که پای چپش از زیر زانو قطع شده و پروتز داره! جالبش اینجا بود که برای گول زدن من کلک نامناسبی رو انتخاب کرده بود، "سرماخوردگی"!! بعضی ها میان برای کلک زدن های اینچنینی می گن دیروز ورزش کردم و تاندون پام کشیده شده و کلی از مشکلات ارتوپدیک میگن اما این بنده خدا که هول شده بود و از قبل با خودش کلکش رو آماده نکرده بود سرماخوردگی رو بهانه کرد!
کلاً ملت عجیب و جالبی داریم!
قرص ال دی میخام؟!!؟
یبا 2-3هفته پیش به یه آقای دکتری خبر دادم که اگر احیانا ! نیاز مبرم بوجود من پیدا کردن و بدجور تو آمپاس بودن دیگه رودرواسی نکننو بهم بگن تا خودم برم ضربتی رفعش کنم.یعنی یه همچین شخصیت نوع دوستی دارما! (مدیونین اگه فک کنین بخاطر بیکاریه خودم بود و دنبال کار بودما) اونم نه گذاشت نه برداشت گفت ما 4 تا دوستیم که داروخونه های شهر دست ماست!شیطونه می گفت بگم لابد رئیس این مافیام تویی!دیگه یه چند روزی خون جلو چشامو گرفته بود که آخه اینه جوابه این حس نوع دوستییه من؟! بعد چند روز سر سفره افطار بودم که همین دکتر زنگ میزنه که من الان نیستم میشه بیای جای من؟(حالا منم به روش نیاوردم که دیدی تو آمپاس بودی و فقط منم که میتونم به دادت برسم نگفتم بهش تا ریا نشه !) گفتم چند؟!گفت شما بیا هرچقد بگین تقدیم می کنم!آقا ما دچار یک حالت شرمگین انگیز ناکی !شدیم که نگو.گفتم:نه نه منظورم ساعتشه!ساعت چند؟!گفت:آهان!9 تا 12 شب دیگه.چیپسو تخمه هم یادت نره!!!
رفتیم آقا!با3تا عمو نسخه پیچ که خیلی با ادب و کمالاتو از اینا بودن
حالا یه خانومه اومده به نسخه پیچ میگه میخوام با اون خانومه! حرف بزنم (خدا رو شکر کسی نفهمید من مثلا دکتر اون داروخونم تا بازم ریا نشه و اجر معنویم پیش خدا محفوظ بمونه!) رفتم جلو میگم بفرمایین؟ آروم میگه قرص ال دی خارجی دارین؟(بابا مگه داروخونه عممه؟چه میدونم.)منم بلند داد زدم آقااا ال دی خارجی میخواد! نسخه پیچه میاره میده بهش.خانومه هم با سر ازم تشکر می کنه!مام لبخند ملیح تحویلش میدیم و فک می کنیم با چه نیتی آروم ازمون پرسید و ما بلند داد زدیم....!
القصه سرتونو درد نیارم این همه مقدمه چینی کردم که بگم تو روح هرچی مافیاییه (بازم مدیونین اگه فک کنین منظورم دکتر جماعته ها.نه!منظورم همون باندای مافیایی تو فیلماس که همشم از این خارجیای فلان فلان شده اس.ما که نداریم.خدا اونا رو هدایت کنه دیگه.همین....!)
حسابرسی بیمه به عهده من!؟!؟
امروز در یکی از ادارات بیمه حسابی از مقام پزشکی بنده تجلیل شد! چطوری؟ نشسته بودم منتظر مسؤول تحویل گرفتن برگه ها که همکار میز بغلی اون مسؤول محترم یه برگه با ماشین حساب آورده داده به من و میگه دکتر ما کارمون اینقدر زیاده که نگو! بی زحمت این اعداد توی این برگه رو با هم جمع بزن ببین درست حساب شده یا نه؟!!!!!!
حالا ما کم کارای اداری کارمندای بیمه رو توی خونمون انجام می دیم که حالا باید براشون حسابداری هم بکنیم!!!! جداً خیلی باحال بود و با خودم فکر کردم چه تبریک و چه تجلیلی به مناسبت روز پزشک ازم به عمل اومد!!
عطر تهوع آور
اواخر تابستون که در یکی از درمانگاه ها کشیک بودم، یه خانم جوون رو آورده بودن که در خوردن مشر و ب اون هم برای دومین بار در عمرش زیاده روی کرده بود و بیحال و با بدنی سرشار از محصولات تهوع و البته بسیار بدبو آوردنش توی درمونگاه! واقعاً از فرط بوی بسیار بد مواد بلعیده شده سابق نمی شد بهش نزدیک شد و از بدشانسی من یه عطری هم به خودش زده بود که انگار خانوم ها زیاد ازش استفاده می کنن و این بوی عطر با بوی مواد مذکور حسابی مخلوط شده بود و واقعاً حال به هم زن شده بود!!!از این جهت می گم عطر مرسومی بود که از اون روز به بعد تا حالا- و احتمالاً حالا حالاها - توی کوچه و خیابون بوی اون عطر به مشامم می رسه و می رم که بالا بیارم. حالا از بدشانسی ام 3-2 روز منشی مطبم می خواست بره مرخصی و یکی از دوستاش رو به جای خودش گذاشته بود که متأسفانه اون خانم از همین عطر استفاده می کرد!! دیگه فکر کنین من چی کشیدم تا منشی خودم برگشت!!!
بیست سال بی اطلاع از تالاسمی!!!
چند روز پیش پسر جوانی برای معاینه جسمانی برای یکی از سازمانها که من با اون سازمان قرارداد دارم و انجام می دم مراجعه کرده بود. در بدو ورود از شکل استخوانهای صورت، رنگ پریدگی و نقص رشدش داد می زد که تالاسمی بتا داره اما بیشتر نوع Intermediate بهش می خورد. بعد از انجام معاینات روتین که نرمال هم بودن، ازش پرسیدم بیماری خاصی نداری؟ گفت نه! فکر کردم خوب همه در این شرایط وجود هرگونه بیماری رو انکار می کنن تا بتونن تأیید پزشک رو بگیرن اما این دیگه خیلی تابلو هست و نمی شه .کتمان کرد. دوباره پرسیدم سابقه کم خونی نداری؟ بازم با قاطعیت گفت نه!!! من که دیگه داشتم شاخ در می آوردم اما به روی خودم نیاوردم و براش CBC درخواست کردم تا اگه اندکس هاش طبق دستورالعمل بود تأییدش کنم. آزمایش رو که آورد دیدم بله نوع تالاسمی که من حدس زده بودم درست بوده اما اون بنده خدا واقعاً از بیماریش بی اطلاع بود!!!! بهش گفتم که چه مشکلی داره و اونم چند تا سوال راجع بهش پرسید و منم راهنماییش کردم و البته از نظر دستورالعمل مشکلی نداشت و برگه معاینه رو براش تأببد کردم.اینم از موارد عجیبی بود که من تا حالا ندیده بودم
نتیجه اخلاقی: اگه به موارد مشابهی برخورد کردید خصوصاً جایی که معمولاً افراد وجود هر نوع بیماری رو منکر می شن، اولین کاری که نباید بکنید اینه که بهش تهمت انکار بزنید!!!! منم شانس آوردم که این کار رو نکردم.
لعنت به عضله ای که بی موقع منقبض شود!!
در یکی از کلاس های آناتومی سر و گردن استاد داشت در مورد عضلات سر توضیح می داد که رسید به عضله Temporalis و در خلال توضیح در مورد این عضله به حرکاتی که انقباض این عضله ایجاد می کنه رسید و گفت که یکی از کارهای این عضله می تونه تکون دادن گوش باشه که برخی افراد هم می تونن این کار رو انجام بدن. من هم که در بین بچه ها در این کار حرفه ای شناخته می شدم شروع کردم به تکون دادن گوشهام اون هم با Optionهای مختلف هردو باهم٬یکی در میون چپ و راست٬مثل راهنمای اتومبیل و انواع دیگه و کلی هم بین همه مفتخر شدم که تنها منم که به این هنر بزرگ مفتخرم!
خلاصه کلی با افتخار داشتیم گوشهامون را تکان می دادیم که به یکباره استاد محترم در خلال بحث به این نکته اشاره نمودند که "البته این حرکت بیشتر در بین چهارپایانی مثل گاو رایج است زیرا این عضله در این قبیل حیوانات تخصص یافته تر است"!!!!
صدای نعره وار خنده بود که از بین پسرای کلاس به هوا رفت و ضایع شدن شدید بنده هم که دیگه جای خود داره!!!استاد هم که نمی دونست قضیه از چه قراره فکر کرد بچه ها به حرف اون خندیدن دیگه نمی دونست که به مصداق زنده حرف استاد که همانا من بیچاره بودم خندیده بودن!!
واقعاْ لعنت به عضله ای که بی موقع منقبض شود!
واقعاَ چه ..... {خودتون بخونید متوجه میشید}!!!!!!!!
امروز در درمانگاه یورولوژی یه اتفاق جالب و خنده دار افتاد:
یه خانمی بچه ۳ ماهش رو آورده بود و می گفت که دکتر اطفالش بهش گفته مجرای ادرار پسرت تنگه و باید پیش یورولوژیست ببریش و مادره هم ۱ ماه قبل بچه رو آورده بود درمانگاه و امروز هم بعد از ۳ هفته استفاده از پماد کورتونی برای F/U اومده بود.
بهش گفتم بچه رو بذاره روی تخت معاینه و بازش کنه تا معاینه کنم٬در معاینه خودم چیز غیرمعمول و تنگی حداقل از دهانه قابل دید مجرا پیدا نکردم٬رزیدنت رو صدا زدم و بعد از توضیح شرح حال باهم رفتیم سراغ معاینه.
چشمتون روز بد نبینه در همون حین معاینه پسر کوچولو تصمیم به تخلیه مثانه اش گرفت و همچون چاه آرتزین ادرار فوران کرد و البته خوشبختانه مسیرش در خلاف جهت آدمهای دور و برش بود!!اما واقعاْ چه آرتزینی هم بود که ناخودآگاه به یاد چاه نفت قم که دیشب فیلم فوران چندین سال پیشش رو تلویزیون پخش کرد افتادم!!!!!
فورانی حدود نیم متر که ابتدا دیوار و سپس تخت معاینه رو متبرک کرد و اینجا بود که من با خنده گفتم: عجب تنگی مجرایی!!!!! و همه خندیدند!
تازه نگاه نی نی کوچولو به من و رزیدنت محترم خیلی جالب بود و کاش می شد فیلم گرفت٬یک نگاه معصومانه و کمی با شرم و حیا که انگار می خواست بگه خوب شد دیگه چیکار کنم؟دست خودم نبود!
مادر بچه هم واکنش جالبی نشون داد و به بچه ۳ ماهه اش گفت:وای محمدرضا!بَده مامان جون!آبرومون رفت!این چه کاری بود کردی!!!؟؟؟
تالاسمی مسری است؟؟!!!
یک روز حوالی ساعت ۸ شب که دقایق آخر کشیک هم بود در استیشن پرستاری با اتندینگ اسکرین در حال صحبت و مرور داروهای مختلف بودیم ه تلفن زنگ زد و منشی بعد از برداشتن گوشی به من گفت که یک آقایی با دکتر کار داره شما باهاش صحبت کن.من هم گوشی رو برداشتم و تا گفتم بله بفرمایید یه آقایی سراسیمه و شدیداٌ نگران و با التماسهای زیاد ازم درخواست کمک می کرد که گفتم بفرمایید هر کاری از دستم بر بیاد در خدمتم حالا مشکلتون چیه؟
گفت ما در فامیلمون یه پسر تالاسمی ماژور داریم که امروز پسر من داشته باهاش بازی می کرده که یه دفعه اون بچه تالاسمی دست پسر من رو گاز می گیره و دست پسرم خون می یاد.حالا تو رو خدا بگین که امکان داره پسر من هم تالاسمی بگیره؟
من که حسابی خنده ام گرفته بود شروع کردم به آروم کردن آقاهه و گفتم نه آقا تالاسمی یک بیماری ژنتیکیه و اصلاٌ مسری نیست اما آقاهه قبول نمی کرد و هی می گفت تو رو خدا اگه چیزی می شه بهم بگین و کلی التماس می کرد.
بالاخره با کلی اطمینان دادن از اینکه هیچ اتفاقی نمی افته و هیچ اقدامی هم لازم نیست آقاهه آروم آروم راضی شد و تشکر و خداحافظی کرد.
سوسک در گوش یک خانم!!!
یکی از اتفاقات جالب و خنده دار و البته شاید خیلی چندش آور برای خیلی از خانم ها که در اولین کشیکم رخ داد این بود که حدود سه و نیم نیمه شب زنگ زدن اتاقم و گفتن که یه پیرزن اومده که توی گوشش سوسک رفته!!!!
من که کلی تعجب کرده بودم رفتم دیدم یه خانم حدود ۷۰-۶۰ ساله داره توی اتاق معاینه دور خودش می پیچه و می گه داره تکون می خوره داره تکون می خوره!آرومش کردم و روی صندلی معاینه نشوندمش و از همراهاش خواستم نگهش دارن و اونا هم آرومش کنن تا ببینم چی شده!البته اولش ازش پرسیدم مادر جان سوسک کجا بود که نصفه شبی رفت توی گوشت؟اونم گفت توی تختم خواب بودم که با خارش و احساس حرکاتی توی گوشم بیدار شدم.انگار تا می فهمه جک و جونور رفته توی گوشش انگشتش رو فرو می کنه تو گوشش و سوسکه هم می ترسه و می ره تا جایی که می تونه توی مجرای گوش مستقر می شه!
روسری رو که از گوش راستش کنار زد از بیرون که چیزی معلوم نبود!پروب سر اتوسکوپ رو گذاشتم توی گوش و با head light نگاه کردم و البته اصلاً وارد مجرا نشدم که یه وقت آقا سوسکه له بشه و محتویاتش از مخرجش توی گوش مادر بزرگه در بیاد!
با نور که نگاه کردم احساس کردم آقا سوسکه حسابی چپیده تو مجرا و خمیدگی مثل جنین توی رحم به خودش گرفته اما نمی تونستم حدس بزنم چقدریه!خود حاجیه خانم می گفت بزرگه!
اول سعی کردم با ساکشن بکشمش بیرون اما اصلاً تکون که نمی خورد هیچ تازه با دست و پاهاش هر از گاهی هم به سر ساکشن لگد می زد!!!با serumen sputule خواستم بکشمش بیرون باز هم شدیداً مقاومت می کرد و ترسیدم تکه تکه بشه در عین حال که کلاً با قاشقک مریض دردش هم می یاد.بالاخره به bionet متوسل شدم و بدون پروب اتوسکوپ افتادم به جونش!اول یک پنجم از تهش رو کندم و انداختم دور و در مرحله بعدی هم به طور کامل آقا سوسکه رو زنده دستگیر کردم و در حالیکه دست و پا می زد انداختمش دور!
از لحاظ ظاهری یه سوسک با طرح گوره خر (خط خطی های عرضی روی بدن) و تپلی به ابعاد حدود یک و نیم در در یک سانتیمتر بود و البته وقتی کارم تموم شد و به اتاق برگشتم یادم اومد که نکشتمش و ممکنه دوباره با بیرون اومدن از سطل ***** اقدام به ورود به بدن کس دیگه ای بکنه!!!!