خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 30
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات

      Cool █ஐ█ خاطرات خنده دار و باحال پزشکی

      خوب هدف: ایجاد انگیزه مثبت و انرژی هست
      منبع: وبلاگ دوستای پزشکمون که مطالب باحال رو میزارن و ی سریاشون واقعا خنده داره و ی جورایی انگیزه میده



      ترازوی نامیزون

      یکی از بیماران تحت نظر من خانمیه که از اولین ویزیت همیشه بهش اکیداً توصیه می کنم که وزنش رو بیاره پایین، هر دفعه هم که میاد حتماً وزنش رو چک می کنم و توصیه های لازم رو برای کاهش وزن بهش میگم.
      پریروز که اومده بود قبل از اینکه بشینه گفتم که بره روی ترازو تا ببینم وزن بالاتر رفته یا نه؟ باکمال تعجب دیدم که 10 کیلو از وزنش نسبت به ویزیت قبلی کم شده!!! خودش هم حسابی خوشحال شد و من هم کلی تشویقش کردم که خیلی عالیه و دیگه در کمتر از 6 ماه بیش از این نباید وزن کم کنه و ... .

      مریض بعدی که اومد داخل و در حین معاینه خواستم وزنش رو اندازه بگیره، قبل از رفتن روی ترازو بهم گفت: دکتر! این که روی 10 کیلو قبل از صفر تنظیم شده!!!!!!!!!!!!!!!!
      ما رو بگو که اینقدر خوشحال شدیم از 10 کیلو کاهش وزن بیمارمون و بهش هم گفتیم دیگه فعلاً وزنت رو کم نکن و احتمالاً اونم رفته خونه شروع به خوردن کرده که اون سرش ناپیدا، حالا دفعه بعد میاد 5 کیلو هم رفته روی اون 10 کیلوی قبلیش که حساب نکردیم!!!!
      حالا خوب شد این یکی مریضه متوجه شد و ما هم ترازو رو دستش کردیم!


      روزهای کلینیک
      توی کلینیک نشسته بودم که یه جوونی اومد برای حجامت، براش انجام دادم هنوزپنج دقیقه از رفتنش نگذشته بود که یکی دیگه اومد! با خودم فکر می کنم که عجب روزیه امروز ... که می پره توی افکارم و میگه توی کافه نشسته بوده و یکی از دوستاش اومده گفته همین الان کلینیک بودم و حجامت کردم، خیلی خوب بود! اینم حالا پریده اومده تا من نرفتم از کلینیک!!! بهش می گم تو هم الان حجامتت تموم شه برمی گردی کافه دیگه، مگه نه؟!!! حالا جالب ترش اینه که دارم براش حجامت می کنم بهش می گم دارویی چیزی استفاده می کنی؟ میگه آره، برای چربی خون. می گم اسمشو می دونی؟ میگه جرم گیر فکر کنم باشه اسمش!!!! منظورش همون جم فیبروزیله! داستانی داریم !!!!


      پروژسترون به جای پرومتازین!!!
      هفته قبل یه آقایی اومد درمونگاه و من براش توی دفترچه بیمه دو قلم دارو نوشتم که اولیش آمپول پرومتازین بود، وقتی داروها رو آورد که چک کنم دیدم داروخونه محترم به جای پرومتازین پروژسترون داده!!!!!!
      نسخه رو دوباره چک کردم دیدم کامل تا آخر کلمه رو درست و خوانا نوشتم (نه که فکر کنید مثل بعضی همکارا سه حرف اول دارو رو نوشتم و بقیه رو خط کشیدم، همیشه عادت دارم کامل و خوانا بنویسم که همین اشتباهات پیش نیاد). تازه برگه دفترچه رو هم نکنده بود و آزاد حساب کرده بود!
      زنگ زدم به داروخونه مسؤول محترم فنی می گه ببخشید من این نسخه رو چک نکردم!!!!!! نمی دونم پس برای چی در داروخونه تشریف داشت؟ (البته با نهایت احترام به همکاران داروساز بالأخره در هر صنفی از جمله پزشکان و داروسازان این مسائل و بدترش هم دیده می شه) حالا حتی توجه به اسم مریض که "گلعلی"بود هم نکردن که من برای آقای گلعلی برای چی پروژسترون می تونم نوشته باشم؟؟!!!!به نسخه پیچ محترم هم می گم چرا بیمه قبول نکردی و برگ دفترچه رو نکندی؟ میگه برای اینکه با بیمه از آزادش گرون تر می شد!!!!
      جالب ترش این که آخر سر بهم می گن خوب مگه چیه حالا اشتباه شده ما که عذرخواهی کردیم!!!!!اصلاً برای چی داری جلوی مریض این حرفها رو به ما میگی؟؟؟
      و مثل همیشه من هستم با شاخ هایی دراز که بر سرم سبز شده و دودی که از گوشم بیرون میاید و سوت بلندی که در سرم می شنوم!
      واقعاً راست می گن که: "مملکته داریم؟"



      سرما خوردم نمی تونم بشینم و پاشم
      همونطوری که قبلاً گفته بودم برای یکی از سازمانها معاینات جسمانی انجام می دم. چند روز پیش یه آقایی برای معاینه اومده بود، بعد از انجام یک سری از معاینات رسیدیم به معاینات اسکلتی و ارتوپدی. ازش خواستم که روی پاهاش بشینه و پاشه، گفت نمی تونم چون سرما خوردم و پاهام درد می کنه! منم که از عدم تقارن شکل کفشهاش فهمیده بودم که مشکلش چیه گفتم که نمی شه هرطوری هست باید بشینی و پاشی.بعد از مدتی اصرار و انکار گفت که پای چپش از زیر زانو قطع شده و پروتز داره! جالبش اینجا بود که برای گول زدن من کلک نامناسبی رو انتخاب کرده بود، "سرماخوردگی"!! بعضی ها میان برای کلک زدن های اینچنینی می گن دیروز ورزش کردم و تاندون پام کشیده شده و کلی از مشکلات ارتوپدیک میگن اما این بنده خدا که هول شده بود و از قبل با خودش کلکش رو آماده نکرده بود سرماخوردگی رو بهانه کرد!
      کلاً ملت عجیب و جالبی داریم!


      قرص ال دی میخام؟!!؟
      یبا 2-3هفته پیش به یه آقای دکتری خبر دادم که اگر احیانا ! نیاز مبرم بوجود من پیدا کردن و بدجور تو آمپاس بودن دیگه رودرواسی نکننو بهم بگن تا خودم برم ضربتی رفعش کنم.یعنی یه همچین شخصیت نوع دوستی دارما! (مدیونین اگه فک کنین بخاطر بیکاریه خودم بود و دنبال کار بودما) اونم نه گذاشت نه برداشت گفت ما 4 تا دوستیم که داروخونه های شهر دست ماست!شیطونه می گفت بگم لابد رئیس این مافیام تویی!دیگه یه چند روزی خون جلو چشامو گرفته بود که آخه اینه جوابه این حس نوع دوستییه من؟! بعد چند روز سر سفره افطار بودم که همین دکتر زنگ میزنه که من الان نیستم میشه بیای جای من؟(حالا منم به روش نیاوردم که دیدی تو آمپاس بودی و فقط منم که میتونم به دادت برسم نگفتم بهش تا ریا نشه !) گفتم چند؟!گفت شما بیا هرچقد بگین تقدیم می کنم!آقا ما دچار یک حالت شرمگین انگیز ناکی !شدیم که نگو.گفتم:نه نه منظورم ساعتشه!ساعت چند؟!گفت:آهان!9 تا 12 شب دیگه.چیپسو تخمه هم یادت نره!!!
      رفتیم آقا!با3تا عمو نسخه پیچ که خیلی با ادب و کمالاتو از اینا بودن
      حالا یه خانومه اومده به نسخه پیچ میگه میخوام با اون خانومه! حرف بزنم (خدا رو شکر کسی نفهمید من مثلا دکتر اون داروخونم تا بازم ریا نشه و اجر معنویم پیش خدا محفوظ بمونه!) رفتم جلو میگم بفرمایین؟ آروم میگه قرص ال دی خارجی دارین؟(بابا مگه داروخونه عممه؟چه میدونم.)منم بلند داد زدم آقااا ال دی خارجی میخواد! نسخه پیچه میاره میده بهش.خانومه هم با سر ازم تشکر می کنه!مام لبخند ملیح تحویلش میدیم و فک می کنیم با چه نیتی آروم ازمون پرسید و ما بلند داد زدیم....!
      القصه سرتونو درد نیارم این همه مقدمه چینی کردم که بگم تو روح هرچی مافیاییه (بازم مدیونین اگه فک کنین منظورم دکتر جماعته ها.نه!منظورم همون باندای مافیایی تو فیلماس که همشم از این خارجیای فلان فلان شده اس.ما که نداریم.خدا اونا رو هدایت کنه دیگه.همین....!)




      حسابرسی بیمه به عهده من!؟!؟
      امروز در یکی از ادارات بیمه حسابی از مقام پزشکی بنده تجلیل شد! چطوری؟ نشسته بودم منتظر مسؤول تحویل گرفتن برگه ها که همکار میز بغلی اون مسؤول محترم یه برگه با ماشین حساب آورده داده به من و میگه دکتر ما کارمون اینقدر زیاده که نگو! بی زحمت این اعداد توی این برگه رو با هم جمع بزن ببین درست حساب شده یا نه؟!!!!!!

      حالا ما کم کارای اداری کارمندای بیمه رو توی خونمون انجام می دیم که حالا باید براشون حسابداری هم بکنیم!!!! جداً خیلی باحال بود و با خودم فکر کردم چه تبریک و چه تجلیلی به مناسبت روز پزشک ازم به عمل اومد!!


      عطر تهوع آور
      اواخر تابستون که در یکی از درمانگاه ها کشیک بودم، یه خانم جوون رو آورده بودن که در خوردن مشر و ب اون هم برای دومین بار در عمرش زیاده روی کرده بود و بیحال و با بدنی سرشار از محصولات تهوع و البته بسیار بدبو آوردنش توی درمونگاه! واقعاً از فرط بوی بسیار بد مواد بلعیده شده سابق نمی شد بهش نزدیک شد و از بدشانسی من یه عطری هم به خودش زده بود که انگار خانوم ها زیاد ازش استفاده می کنن و این بوی عطر با بوی مواد مذکور حسابی مخلوط شده بود و واقعاً حال به هم زن شده بود!!!
      از این جهت می گم عطر مرسومی بود که از اون روز به بعد تا حالا- و احتمالاً حالا حالاها - توی کوچه و خیابون بوی اون عطر به مشامم می رسه و می رم که بالا بیارم. حالا از بدشانسی ام 3-2 روز منشی مطبم می خواست بره مرخصی و یکی از دوستاش رو به جای خودش گذاشته بود که متأسفانه اون خانم از همین عطر استفاده می کرد!! دیگه فکر کنین من چی کشیدم تا منشی خودم برگشت!!!



      بیست سال بی اطلاع از تالاسمی!!!
      چند روز پیش پسر جوانی برای معاینه جسمانی برای یکی از سازمانها که من با اون سازمان قرارداد دارم و انجام می دم مراجعه کرده بود. در بدو ورود از شکل استخوانهای صورت، رنگ پریدگی و نقص رشدش داد می زد که تالاسمی بتا داره اما بیشتر نوع Intermediate بهش می خورد. بعد از انجام معاینات روتین که نرمال هم بودن، ازش پرسیدم بیماری خاصی نداری؟ گفت نه! فکر کردم خوب همه در این شرایط وجود هرگونه بیماری رو انکار می کنن تا بتونن تأیید پزشک رو بگیرن اما این دیگه خیلی تابلو هست و نمی شه .کتمان کرد. دوباره پرسیدم سابقه کم خونی نداری؟ بازم با قاطعیت گفت نه!!! من که دیگه داشتم شاخ در می آوردم اما به روی خودم نیاوردم و براش CBC درخواست کردم تا اگه اندکس هاش طبق دستورالعمل بود تأییدش کنم. آزمایش رو که آورد دیدم بله نوع تالاسمی که من حدس زده بودم درست بوده اما اون بنده خدا واقعاً از بیماریش بی اطلاع بود!!!! بهش گفتم که چه مشکلی داره و اونم چند تا سوال راجع بهش پرسید و منم راهنماییش کردم و البته از نظر دستورالعمل مشکلی نداشت و برگه معاینه رو براش تأببد کردم.
      اینم از موارد عجیبی بود که من تا حالا ندیده بودم
      نتیجه اخلاقی: اگه به موارد مشابهی برخورد کردید خصوصاً جایی که معمولاً افراد وجود هر نوع بیماری رو منکر می شن، اولین کاری که نباید بکنید اینه که بهش تهمت انکار بزنید!!!! منم شانس آوردم که این کار رو نکردم.


      لعنت به عضله ای که بی موقع منقبض شود!!

      در یکی از کلاس های آناتومی سر و گردن استاد داشت در مورد عضلات سر توضیح می داد که رسید به عضله Temporalis و در خلال توضیح در مورد این عضله به حرکاتی که انقباض این عضله ایجاد می کنه رسید و گفت که یکی از کارهای این عضله می تونه تکون دادن گوش باشه که برخی افراد هم می تونن این کار رو انجام بدن. من هم که در بین بچه ها در این کار حرفه ای شناخته می شدم شروع کردم به تکون دادن گوشهام اون هم با Optionهای مختلف هردو باهم٬یکی در میون چپ و راست٬مثل راهنمای اتومبیل و انواع دیگه و کلی هم بین همه مفتخر شدم که تنها منم که به این هنر بزرگ مفتخرم!

      خلاصه کلی با افتخار داشتیم گوشهامون را تکان می دادیم که به یکباره استاد محترم در خلال بحث به این نکته اشاره نمودند که "البته این حرکت بیشتر در بین چهارپایانی مثل گاو رایج است زیرا این عضله در این قبیل حیوانات تخصص یافته تر است"!!!!

      صدای نعره وار خنده بود که از بین پسرای کلاس به هوا رفت و ضایع شدن شدید بنده هم که دیگه جای خود داره!!!استاد هم که نمی دونست قضیه از چه قراره فکر کرد بچه ها به حرف اون خندیدن دیگه نمی دونست که به مصداق زنده حرف استاد که همانا من بیچاره بودم خندیده بودن!!
      واقعاْ لعنت به عضله ای که بی موقع منقبض شود!



      واقعاَ چه ..... {خودتون بخونید متوجه میشید}!!!!!!!!

      امروز در درمانگاه یورولوژی یه اتفاق جالب و خنده دار افتاد:

      یه خانمی بچه ۳ ماهش رو آورده بود و می گفت که دکتر اطفالش بهش گفته مجرای ادرار پسرت تنگه و باید پیش یورولوژیست ببریش و مادره هم ۱ ماه قبل بچه رو آورده بود درمانگاه و امروز هم بعد از ۳ هفته استفاده از پماد کورتونی برای F/U اومده بود.
      بهش گفتم بچه رو بذاره روی تخت معاینه و بازش کنه تا معاینه کنم٬در معاینه خودم چیز غیرمعمول و تنگی حداقل از دهانه قابل دید مجرا پیدا نکردم٬رزیدنت رو صدا زدم و بعد از توضیح شرح حال باهم رفتیم سراغ معاینه.
      چشمتون روز بد نبینه در همون حین معاینه پسر کوچولو تصمیم به تخلیه مثانه اش گرفت و همچون چاه آرتزین ادرار فوران کرد و البته خوشبختانه مسیرش در خلاف جهت آدمهای دور و برش بود!!اما واقعاْ چه آرتزینی هم بود که ناخودآگاه به یاد چاه نفت قم که دیشب فیلم فوران چندین سال پیشش رو تلویزیون پخش کرد افتادم!!!!!
      فورانی حدود نیم متر که ابتدا دیوار و سپس تخت معاینه رو متبرک کرد و اینجا بود که من با خنده گفتم: عجب تنگی مجرایی!!!!! و همه خندیدند!
      تازه نگاه نی نی کوچولو به من و رزیدنت محترم خیلی جالب بود و کاش می شد فیلم گرفت٬یک نگاه معصومانه و کمی با شرم و حیا که انگار می خواست بگه خوب شد دیگه چیکار کنم؟دست خودم نبود!
      مادر بچه هم واکنش جالبی نشون داد و به بچه ۳ ماهه اش گفت:وای محمدرضا!بَده مامان جون!آبرومون رفت!این چه کاری بود کردی!!!؟؟؟



      تالاسمی مسری است؟؟!!!

      یک روز حوالی ساعت ۸ شب که دقایق آخر کشیک هم بود در استیشن پرستاری با اتندینگ اسکرین در حال صحبت و مرور داروهای مختلف بودیم ه تلفن زنگ زد و منشی بعد از برداشتن گوشی به من گفت که یک آقایی با دکتر کار داره شما باهاش صحبت کن.من هم گوشی رو برداشتم و تا گفتم بله بفرمایید یه آقایی سراسیمه و شدیداٌ نگران و با التماسهای زیاد ازم درخواست کمک می کرد که گفتم بفرمایید هر کاری از دستم بر بیاد در خدمتم حالا مشکلتون چیه؟

      گفت ما در فامیلمون یه پسر تالاسمی ماژور داریم که امروز پسر من داشته باهاش بازی می کرده که یه دفعه اون بچه تالاسمی دست پسر من رو گاز می گیره و دست پسرم خون می یاد.حالا تو رو خدا بگین که امکان داره پسر من هم تالاسمی بگیره؟

      من که حسابی خنده ام گرفته بود شروع کردم به آروم کردن آقاهه و گفتم نه آقا تالاسمی یک بیماری ژنتیکیه و اصلاٌ مسری نیست اما آقاهه قبول نمی کرد و هی می گفت تو رو خدا اگه چیزی می شه بهم بگین و کلی التماس می کرد.
      بالاخره با کلی اطمینان دادن از اینکه هیچ اتفاقی نمی افته و هیچ اقدامی هم لازم نیست آقاهه آروم آروم راضی شد و تشکر و خداحافظی کرد.


      سوسک در گوش یک خانم!!!


      یکی از اتفاقات جالب و خنده دار و البته شاید خیلی چندش آور برای خیلی از خانم ها که در اولین کشیکم رخ داد این بود که حدود سه و نیم نیمه شب زنگ زدن اتاقم و گفتن که یه پیرزن اومده که توی گوشش سوسک رفته!!!!

      من که کلی تعجب کرده بودم رفتم دیدم یه خانم حدود ۷۰-۶۰ ساله داره توی اتاق معاینه دور خودش می پیچه و می گه داره تکون می خوره داره تکون می خوره!آرومش کردم و روی صندلی معاینه نشوندمش و از همراهاش خواستم نگهش دارن و اونا هم آرومش کنن تا ببینم چی شده!البته اولش ازش پرسیدم مادر جان سوسک کجا بود که نصفه شبی رفت توی گوشت؟اونم گفت توی تختم خواب بودم که با خارش و احساس حرکاتی توی گوشم بیدار شدم.انگار تا می فهمه جک و جونور رفته توی گوشش انگشتش رو فرو می کنه تو گوشش و سوسکه هم می ترسه و می ره تا جایی که می تونه توی مجرای گوش مستقر می شه!

      روسری رو که از گوش راستش کنار زد از بیرون که چیزی معلوم نبود!پروب سر اتوسکوپ رو گذاشتم توی گوش و با head light نگاه کردم و البته اصلاً وارد مجرا نشدم که یه وقت آقا سوسکه له بشه و محتویاتش از مخرجش توی گوش مادر بزرگه در بیاد!

      با نور که نگاه کردم احساس کردم آقا سوسکه حسابی چپیده تو مجرا و خمیدگی مثل جنین توی رحم به خودش گرفته اما نمی تونستم حدس بزنم چقدریه!خود حاجیه خانم می گفت بزرگه!
      اول سعی کردم با ساکشن بکشمش بیرون اما اصلاً تکون که نمی خورد هیچ تازه با دست و پاهاش هر از گاهی هم به سر ساکشن لگد می زد!!!با serumen sputule خواستم بکشمش بیرون باز هم شدیداً مقاومت می کرد و ترسیدم تکه تکه بشه در عین حال که کلاً با قاشقک مریض دردش هم می یاد.بالاخره به bionet متوسل شدم و بدون پروب اتوسکوپ افتادم به جونش!اول یک پنجم از تهش رو کندم و انداختم دور و در مرحله بعدی هم به طور کامل آقا سوسکه رو زنده دستگیر کردم و در حالیکه دست و پا می زد انداختمش دور!
      از لحاظ ظاهری یه سوسک با طرح گوره خر (خط خطی های عرضی روی بدن) و تپلی به ابعاد حدود یک و نیم در در یک سانتیمتر بود و البته وقتی کارم تموم شد و به اتاق برگشتم یادم اومد که نکشتمش و ممکنه دوباره با بیرون اومدن از سطل ***** اقدام به ورود به بدن کس دیگه ای بکنه!!!!



      پاسخ به سوالات سربازی
      ویرایش توسط Unknown Soldier : 12 خرداد 1393 در ساعت 22:21

    2. Top | #2
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      دمت گرم
      ما همه چیز گرفتیم به جز انگیزه!!!
      هر شـــــب... دلم دریــــای آتیـــــشه
      از این بدتر مگه میـــــــــــــــــــــشه ؟؟
      حــــال هیچکی تو دنـــــــــــــــــــــــ یا
      بدتر از حـــــال مــــــــن نــــــــــیست
      درد رو زمین، بدتر از همیــــــــــــــــن
      درد تنها شدن نیســــــت..............

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mohamadj07 نمایش پست ها
      دمت گرم
      ما همه چیز گرفتیم به جز انگیزه!!!
      من که گفتم ی جورایی انگیزه میده
      پاسخ به سوالات سربازی

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      پست اول شد.فوق العاده باحال
      پاسخ به سوالات سربازی

    5. Top | #5
      کاربر فعال

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      خیلی خوب بود
      با خوندن این خاطرات دلم میخواد هر چه زودتر وارد رشته پزشکی شم
      سختیاش هم شیرینه
      در آن زمان که امیدت برید از همه جا ، ببین کیست امیدت ، بدان که اوست خدا . . .

      خدایا شکرت
      ویرایش توسط Roya.Kh : 13 خرداد 1393 در ساعت 03:08

    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط roya.kh71 نمایش پست ها
      خیلی خوب بود
      با خوندن این خاطرات دلم میخواد هر چه زودتر وارد رشته پزشکی شم
      سختیاش هم شیرینه
      ایشالا! به امید روزی که خاطرات شما اینجا نوشته بشه :yahoo (1):
      پاسخ به سوالات سربازی

    7. Top | #7
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      خیییییییییییییییییییلیییی ییییییییییییییییییییییییی ی با حال بود

      خییییییییلییییییییییییییی ا

      [B][

      دریـ~~ا نیــازیــ نــــدارـهـ بــــــزرگـــــیــشـو ثــابـتــ کــنـهــ

      ـهــیــــچ صـخـــرـهـ ایــ نـمـیــتــونــهــ رودخـ~~ـونـهــ رو ســ ــاکـتــ کــنــهــ

      /B]

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      دکتر اعصاب!!!

      به میمنت و مبارکی بعضی از بیمارها که میبینن دکتر اعصاب اومده فکر میکنن هر عصبی تو بدنشون دچار مشکل هست مربوط به دکتر اعصاب هست !!و میان پیشم....مثلا بیمارانی که دستشون یا پاشون خواب میره!!و نکته جالب و شاید نگران کننده اینه موقعی که بررسی میشه تقریبا اکثرشون دچار اضطراب و افسردگی پاتولوژیک هستن و نیاز به درمان دارن ولی از اون بی اطلاع هستن یا دوست ندارن به اون خاطر تحت درمان باشن....

      یه خانم پیشم اومده واسه اضطراب و افسردگی .میگه بچه اش مال خودش نیست و فرزند خوندش هست والان ۱۲ -۱۳ سالی داره ولی هنوز بهش چیزی نگفتن .نکته عجیب واسم این بود که بچه مال برادر این خانم بود که یه بچه دوقلو گیرش اومده و یکی رو به این خانم داده و حالا هم همسایه هم هستن و هر روز هم پیش همدیگه......گفته میشه که بهتره تو همون سن کم به بچه این واقعییت گفته بشه تا بعدها از کس دیگه این ماجرا رو نشنوه و منجر به مسایل بعدی نشه...

      یه پسر ۱۵ ساله رو بعلت خودکشی بستری کرده بودن که توی یه خوابگاه شبانه روزی مربوط به کمیته امداد زندگی میکرد ....میگفت که چون مال اون شهرستان نیست بچه های دیگه بعلت نحوم لباس پوشیدن مسخره اش میکنن ...بعد که از مادرش پرسیدم فهمیدم که لباسهای دخترونه میپوشه و رگه های از ترانس سکچوالیتی داشت......به یکی از همکارها توی شهرستان خودشون ارجاعش دادم و فکر میکنم در اینده نیاز به اطلاع رسانی در مورد این وضعییت در جامعه مورد نیاز هست...



      خودمونی نشو، تماشا کن

      استاجر که بودیم ،رزیدنت سال چهار جراحی ما ، خیلی شمرده و آهنگین حرف می زد. شل خیلی تعبیر درستی نبود اما نزدیکترین کلمه محسوب می شد. اخلاقش هم یواش و مهربان بود و صد البته مودب و متین. یک روز که خیلی خسته بود و منتظر مریض که از اورژانس بیاد اتاق عمل ، و هر کسی هم که زنگ زده بود کاری پیش نبرده بود با عصبانیت مخصوص خودش گفت :"گوشی رو بدین به من گرد و خاک به پا کنم". همه گفتیم : "اوه اوه . اون روی سکه رو هم دیدیم !" زنگ زد به اورژانس :" سلام ( همون جور شل !) ... بعله ... بعله ... خب دیگه ... مریض رو بفرستین بیاد دیگه...خدافظ" . بعد رو به جمع گفت : " حساب کار دستشون اومد" ( همون جور شل !)

      اولین روزی که همراهش رفتم اتاق عمل اورژانس ، از بس خم شده بودم که تماشا کنم نزدیک بود از حواس پرتی من، استریل بودن وسایل بهم بخوره. با خنده گفت : "داری زیادی خودمونی میشی خانوم دکتر!" با کلی شرمساری حواس جمع تر شدم .

      اما امان از اون روزی که جلوی همه، در اتاق عمل بخش ازش اجازه گرفتم که سر جراحی ای که انجام می داد برم و تماشا کنم. گفت که یک شرط داره :" قول بده خیلی خودمونی نشی " با بی خیالی خندیدم که :"خیالتون تخت !" تا وقتی که جهت تلطیف شرایط آقای دکتر مجبور شد داستان خودمونی شدن رو تعریف کنه، پرسنل اتاق عمل با حالتی از "دختره ی چش سفید که حتما باید بهش جلوی همه بگن خیلی خودمونی نشی و بعد عین خیالشم نیس، چه جلافتا !" بهم نگاه می کردند.
      پاسخ به سوالات سربازی

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      1. به خانمه گفتم: چربی تون بالاست. گفت: اون وقت آزمایش براش خوبه؟!

      2. مرده گفت: برام چند بسته قرص آتنولول صد میلی بنویسین شبی نصفشو میخورم. گفتم: خب براتون پنجاه میلیشو مینویسم که یکی کامل بخورین. گفت: نه ممنون من سالهاست که عادت کردم شبی نصف قرص بخورم کامل نمیتونم بخورم!
      3. (13+) ساعت حدود یازده شب مرده در اتاق استراحت پزشکو زد. اومدم بیرون و گفتم: بفرمائین. گفت: ببخشین خانم مسئول تزریقات توی اتاقشون نیستن، اینجان؟!
      4. صبحونه مو خوردم (پیش از ماه رمضون) و رفتم یه مرکز شبانه روزی که حدود سی کیلومتر از ولایت فاصله داره و هشت صبح اون جا بودم. ساعت حدود یازده صبح خانم مسئول پذیرش که بومی همون جاست گفت: امروز اون قدر شلوغ شد که نشد صبحانه مو بخورم. گفتم: خب چرا توی خونه نمی خورین؟ گفت: مگه میخوام سحری بخورم؟!
      5. بعد از معاینه شروع کردم به نوشتن نسخه پیرزنه که گفت: حالا مواظب باش درست دارو بنویسی!
      6. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: چندروزه که ماشاءالله شکمش خیلی گاز داره!
      7. رسیدم به مرکز شبتنه روزی تا شیفتو تحویل بگیرم که یکی از پرسنل پرید توی مطب و به پزشک شیفت قبل که میخواست بره گفت: برام یه نسخه بنویس. اون هم گفت: خب حالا دکتر میاد برات مینویسه دیگه. خانم پرسنل هم گفت: اونو ولش کن میخوام خودت برام بنویسی. اما دکتر شیفت قبل گفت: شرمنده من دیرم شده و رفت. وقتی نشستم توی مطب همون خانم (که نفهمیده بود من حرفهاشو شنیدم) اومد و گفت: میشه برام یه نسخه بنویسین؟ میخواستم دیگه شمارو توی زحمت نندازم اما دکتر ... گفت شما بنویسین بهتره!

      8. به یه بچه گفتم: چرا اومدی اینجا؟ گفت: آخه صبح ها مثل مردها حرف میزنم! از مادرش پرسیدم: چش شده؟ گفت: چندروزه صبح ها خیلی صداش گرفته!
      9. به خانمه گفتم: دیگه مشکلی نداشتین؟ گفت: چرا اما کاری از دست شما براشون برنمیاد باید برم پیش دکتر عمومی!
      10. خانم پرستار به همراه مریض گفت: این نخ بخیه رو این جا نیست. از داروخونه بیرون بگیرین تا براش بزنم. همراه مریض گفت: پس بی زحمت شما یه مقدار بهش دلداری بدین تا من دفترچه شو بیارم!
      11. مرده گفت: دو روز پیش چاقو خورد به چشمم. گفتم: پس چرا حالا اومدین؟ گفت: خب دو روز پیش که اومدم دکتر رفته بود!

      12. مریض زمین خورده بود و زخمی شده بود. گفتم بیائین تا بریم توی تزریقات تا زخمشو شستشو بدن و ببینیم چطوره. باهاش رفتم توی تزریقات و صبر کردم تا خانم پرستار آمپول یه مریض دیگه رو بزنه و بیاد. وقتی اومد همراه مریض گفت: خب دیگه خانم پرستار اومد حالا شروع کن!
      پاسخ به سوالات سربازی

    10. Top | #10
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      ۱. داشتم خانمه رو معاینه میکردم که موبایلش زنگ زد. گوشیو برداشت و یه کم گوش کرد و گفت: باشه. بعد گوشیو قطع کرد و شروع کرد به خندیدن. گفتم: چیه؟ گفت: پسر کوچیکه ام بود. گفت یه کم دیرتر از درمونگاه بیا خونه آخه امشب تولدته میخوایم سورپرایزت کنیم!

      ۳. به پیرمرده گفتم: آمپول میزنین یا کپسول بنویسم؟ گفت: هرکدومو به عقل خودت می رسه بنویس!
      ۴. پیرزنه گفت: رفتم آزمایش گفت نمیدونم چی چیت بالاست!
      ۵. مریض نداشتم و از مطب اومدم بیرون که دیدم یه مرد که ظاهرا تازه دندونشو کشیده داره از در درمونگاه میره بیرون. مسئول پذیرش صدام کرد و گفت: اینو میبینی؟ هرچندوقت میاد الکی یکی از دندوناشو میگه درد میکنه تا بکشنش. گفتم: چرا؟ گفت: آخه عاشق خانم دکتر (دندون پزشک) شده میگه جای دیگه که نمیتونم این قدر از نزدیک ببینمش!!:yahoo (4):

      ۶. برای یه بچه نسخه مینوشتم که پدرش گفت: این تا آمپول نزنه خوب نمیشه. نسخه رو که نوشتم مرده به بچه گفت: بگو دستت دردنکنه. بچه هم درحالی که واقعا احساس کردم میخواد خرخره مو بجوه گفت: دستت درد نکنه!
      ۷. به پسره گفتم: وقتی روی دلت دست میگذارم درد میگیره؟ گفت: دست هم که نگذاری درد میکنه!
      ۸. پیرزنه گفت: چند روزه که چشم جلوم سیاهی میره!
      ۹. پیرمرده گفت: هفته پیش اومدم اینجا بعضی از داروهاشو که میخورم خیلی اذیت میشم. حالا بی زحمت از روی نسخه قبلی اونهائی که اذیتم نمیکنن بنویس!
      ۱۰. مریض که از مطب رفت بیرون یه خانم اومد تو. یه خانم دیگه هم پشت سرش اومد تو و گفت: خانم نوبت من بود. خانم اولی گفت: نه نوبت خودم بود. اونها درحال بحث بودند که یه مرد با پای شکسته پرید توی مطب و نشست روی صندلی و گفت: اول نوبت پاشکسته هاست!
      ۱۱. به مرده گفتم: سرفه هاتون خشکه یا خلط داره؟ گفت: یه چیزی وسطش!
      ۱۲. به خانمه گفتم: بچه تون سرفه هم میکنه؟ خانمه گفت: بله. بچه به مادرش گفت: تو .... خوردی!پ.ن۱: به یکی از پرسنل شبکه میگم: میخوایم تا عسل دوسالش تموم نشده که هزینه اش یهو بالا بره دومین سفر خارجی مونو هم بریم. میگه: حالا آنتالیا میرین یا آفریقای جنوبی؟!
      پاسخ به سوالات سربازی

    11. Top | #11
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      جالب بود
      ولی از سختی هاش هم بگو من به چش خودم دیدم دانشجو های پزشکی ترم 5 واسه امتحان علوم پایه دست به چه کارایی که نمی زنن یکی از اون کارا استفاده از مخدره برای مثلا خوندن آناتومی سر و گردن و تنه

    12. Top | #12
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      آلودگی صوتی......:yahoo (94):!

      خانمی با شکایت سوء هاضمه اومده بود مطب شرح حال مفصلی از مشکلش داد
      گفتم خانوم آروغ هم میدی؟ گفت آره و بعد یه آروغ بلند تحویلم داد و گفت بین خانم دکتر اینجوریه گرفتارم!!...

      بردمش رو تخت برا معاینه شکم ،وسط معاینه پرسیدم گاز روده هم دفع میکنی ؟ اما در جا به خودم اومدم گفتم وای خدا نکنه اینم تحویلم بده بگه خانم دکتر بیا اینم از این!!!



      گافــــــــــ


      وسط کار یه آنتراکت به خودم دادم و گفتم مریض نفرستن و بعد نشستم مشغول خوردن مویز و توت ...

      خانوم منشی سریع اومد داخل و گفت مریض عجله داره گفتم من چه کار کنم دیگه مغزم قفل کرده باید تغذیه بشم

      یه دو دقیقه واسه خودم کلاس گذاشتم و مریض رو با زنگ مخصوص احضار کردم ویزیت به خوشی تمام شد و کلی لبخند تحویلش دادم رفت بعدش یه ویزیتور اومد کلی هم لبخند ژکوند تحویل اون دادم و رفت آخر وقت رفتم جلو آینه یه لبخند تحویل خودم بدم که دیدم واییییی برمن!! یه تکه پوست سیاه مویز چسبیده درست روی دندون پیش بالا یه منظره کریهی که نگو!!

      میخوام بدونم اون مریض و اون ویزیتور چه خیالی کردن راجع به این وضعه من

      یه وقتایی آدم رو مود نیست اصلا لب از لبش وا نمیشه یه خنده تحویل مریضا بده چرا من اون

      روز اینقدر رو مود بودم؟

      پ.ن: یه وقتایی اگر دیدید پزشکتون خیلی هیجان زده س و هی حرف میزنه و نسخه رو که مینویسه هی بلند بلندکلمه به کلمه رو میخونه و هی براتون توضیح میده و چپ و راست سوال ازتون میپرسه و خلاصه هیچ آنی از زمان رو خالی از صدای صحبتاش نمیذاره زیاد ذوق نکنید شاید داره طوری جو سازی میکنه که صدای قارو قور شکمش به گوشتون نرسه کاری که من امروز کردم از دست این قورباغه های بی محل روده ام .هر وقت قرص آهن میخورم همینه باید روز بعدش برم مرخصی..



      تلفن مطبم

      آخه کدوم پرشکی میاد 70هزارتومن اونم 4سال قبل پول بده تلفن منشی دار بخره تا پیغام ضبط کنه ملت گوش کنن گمراه نشن بفهمن ساعات کاریه مطب چه جوریه...

      خانوم منشی با صدای ملیحش! پیغام میذاره دقیق روزای کاری ساعات کاری رو میگه بعدم میگه باباجان!با سلام و عرض روز به خیر الان مطب تعطیل میباشد لطفا فلان ساعت تماس بگیرید تا ما باشیم و گوشی رو برداریم...باز نمیدونم چرا بعضیا تند تند پشت هم زنگ میزنن و اصلا توجهی به متن پیغام ندارن

      یه بار یه مریضی 18بار پشت هم زنگید منو و خانوم منشی دقیقه هاش رو چک کردیم تقریبا طی یک دقیقه 5بار زنگ خورد...آخه این یعنی چی؟ یعنی ما تو مطب هستیم و مرض داریم یا میترسیم رفتیم زیر میز قایم شدیم که گوشیو برنمیداریم؟

      یا مثلا بعضیا بعد از شنیدن پیغام میگن: الوووو الووو کسی نیست ؟ چرا گوشیو برنمیدارین؟

      حتی یه بار یکی بعد از شنیدن پیغام گفت: اه!!گاگول چی میگی؟؟

      الان مدتیه برنامه کاریم بنا به دلایلی تغییر کرده مثلا دوروز صبحیم دوروز عصر دوروز تعطیل دیگه اگه میخواستیم رو پیغام گیر ساعت و روزای کاری رو دقیق بگیم باید یه انشای طولانی واسه خانوم منشی مینوشتم و مریضا از اینم که هستن گیج تر میشدن

      ورداشتم خیال خودم و همه رو راحت کردم واین پیغامو گذاشتیم:در حال حاضر مطب تعطیل است لطفا با شماره موبایل 090000000000000000 تماس بگیرید و این خط رو دادم به خانوم منشی تا 24ساعته جوابگو باشه

      حالا هی مریضا زنگ میزنن پشت هم تا شماره موبایل رو یاد داشت کنن میایم مطب تلفن رو چک میکنیم میبینیم هر مریض دقیقا سه بار زنگ میزنه تا بتونه شماره موبایل رو بنویسه

      همه اینا رو گفتم تا برسم به اینجا که خانوم منشی عزیز هم اخیرا جایی اضافه کاری پیدا کرده تو مطب فیزیو تراپی

      اونجا هم امواج موبایل واسه دستگاه هاشون مخربه و خطر انفجار در پی هست احیانا!

      دیگه خانوم منشی نتونست جوابگو باشه حالا مریض زنگ میزنه مطب اونم سه بار تا شماره دستش بیاد بعد م زنگ میزنه به موبایل کسی گوشی رو برنمیداره!!!

      خانومه فیزیو تراپ به خانوم منشی پیشنهاد جالبی داد که یه صدایی ضبط کن رو گوشیت بگو در حال حاضر قادر به پاسخگویی نمیباشم لطفا از این ساعت تا اون ساعت تماس بگیرید

      خوب!حالا تصور کنید یکی زنگ میزنه مطب تلفن میره روی پیغام گیر که میگه الان نیستیم لطفا با این شماره موبایل تماس بگیرید یارو دستپاچه دوباره زنگ میزنه شماره رو یادداشت میکنه میزنگه به موبایل ،موبایل میره رو پیغام گیر که :الان چه وقته زنگ زدنه بعدا بزنگ!!

      حالا من کاملا حق میدم که مریض پس از شنیدن پیغام دوم هر چی از دهنش دربیاد نثارم کنه

      پاسخ به سوالات سربازی
      ویرایش توسط Unknown Soldier : 19 تیر 1393 در ساعت 13:10

    13. Top | #13
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات

      1.خانمه رو درحالی که خودشو زده بود به غش بازی آوردند درمونگاه بعد هم مستقیم رفتند اتاق تزریقات و چندلحظه بعد اومدند بیرون. گفتم: چی شده؟ خانم همراهش گفت: میخواستم براش اکسیژن بگذارم دیدم این ماسکهارو دم بینی همه میگذارین!

      2. خانمه بچه شو آورد و گفت: داشته با بچه های فامیل بازی میکرده که پسرعمه اش که اسمش احسانه با لگد زده توی دلش.بچه همون طور که دلشو گرفته بود گفت: نهههه! احسان نزد که! نوید زد.

      3. بچه از همون لحظه که نشست روی صندلی گفت: دکتر! من به حرف شما گوش میدما! به مادرش گفتم: یعنی چه؟ گفت: میخواد آمپول براش ننویسین!

      4. مرده بچه شو آورد و گفت: تب داره. گفتم: سرفه هم داره؟ گفت: نمیدونم من از سر کار که اومدم مادرش گفت بیا اینو ببر دکتر!

      5. مرده گفت: من خلطهام همیشه با خلط بیرون میان!

      6. پیرزنه ساعت یک صبح با سرماخوردگی اومد. نسخه شو که نوشتم گفت: خب دیگه حالا برو بگیر بخواب!

      7. داشتم برای خانمه سرم می‌نوشتم که گفت: راستی من به سرم قندی حساسیت دارم!

      8. مرده گفت: چند روزه که معده درد دارم. فکر کنم موقع غذا خوردن یه چیزی با دیواره معده ام برخورد کرده!

      9. خانمه گفت: برام یه آزمایش کامل بنویس به جز تیروئید!

      10. مرده گفت: برام آزمایش چربی بنویس. گفتم: با این حالتون من چندتا آزمایش دیگه هم مینویسم. گفت: اگه میخوای بقیه آزمایشها رو هم بنویس اونجا که میگیرن میگم فقط چربیشو بگیرن!

      11. خانمه گفت: پسر من فقط شربت میخوره. قرص و کپسول براش ننویسید. دفترچه پسره رو نگاه کردم. متولد 1374 بود!
      پاسخ به سوالات سربازی

    14. Top | #14
      کاربر نیمه فعال

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      یه پزشکی تعریف میکرد :
      یه بار شیفت بودم که یه بچه رو آوردن
      دیدم که بچه تشنج کرده و اوضاعش خیلی وخیمه و به دلیل دیر آوردنش رو به موت بوده
      پرسیدم ازشون چرا دیر آوردین بچه رو؟
      گفتن اول رفتیم امامزاده و دعا کردیم تا شفا بگیره وتبش پایین بیاد که دیدیم تبش پایین نیومد آوردیمش اینجا

      حق حضانت برای تو ، درد زایمان برای من!
نام خانواده برای تو ، زحمت خانواده برای من !
چهار عقد ، برای تو ، حسرت عشق برای من !
هزار صیغه برای تو ، حکم سنگسار برای من !
هوس برای تو ! عفاف برای من !
هــــــــــــــزار ســـــــال گذشت این مرض درمان نشد !!
همه چیز برای تو ؛ و هیچ برای من ..
براستی زن بودن کار مشکلی است :
مجبوری مانند یک کدبانو رفتار کنی ، همانند یک مرد کار کنی ، شبیه یک دختر جوان به نظر برسی و مثل یک سالمند فکر کنی؛...
.

      "سیمین دانشور"

    15. Top | #15
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط zn.d نمایش پست ها
      یه پزشکی تعریف میکرد :
      یه بار شیفت بودم که یه بچه رو آوردن
      دیدم که بچه تشنج کرده و اوضاعش خیلی وخیمه و به دلیل دیر آوردنش رو به موت بوده
      پرسیدم ازشون چرا دیر آوردین بچه رو؟
      گفتن اول رفتیم امامزاده و دعا کردیم تا شفا بگیره وتبش پایین بیاد که دیدیم تبش پایین نیومد آوردیمش اینجا

      خخخ...عجب والدین شوتی داشته

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 2 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن