چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب درحسرت خوابیدن گاریچی
ومرد گاریچی در حسرت مرگ
چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب درحسرت خوابیدن گاریچی
ومرد گاریچی در حسرت مرگ
چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب درحسرت خوابیدن گاریچی
ومرد گاریچی در حسرت مرگ
چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب درحسرت خوابیدن گاریچی
ومرد گاریچی در حسرت مرگ
ویرایش توسط Joker72 : 06 آذر 1393 در ساعت 22:52
یه پسرایی بودن که . . .
صدای خنده هاشون تو خیابون نمیپیچید
شلواراشون نه خیلی براشون بزرگ بود نه خیلی کوچیک
ابروهاشون فابریک خودشون بود
همونایی که نه لکسوز داشتن
نه کمـری...
اما مـرام داشتن
چشمشون همه جا کار نمی کرد
و دنبال موی بلوند و چشم آبی نبودن
به اینا میگفتن مرد ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)