پشت کنکور چطور گذشت ؟؟؟؟؟
یه سرگذشت از اولین سال پشت کنکوری من:


کی تصمیم گرفتم پشت کنکور بمونم= کنکور98 اولین کنکورم بود...اسفندماه بود که باخودم گفتم با این سطح و نتایج آزمون های آزمایشی نمیتونم از کنکور98 نتیجه جالبی بگیرم (میانگین ترازم 5900 بود)
پس تصمیم گرفتم برنامه ریزی هام رو طبق 99 بچینم...شروع کردم به تمرکز روی یکی از نقاط ضعفم که ریاضی بود و سهم مطالعه زیست رو هم افزایش دادم تا این دوتا درس رو برای کنکور99 به نقاط قوتم تبدیل کنم چون اون موقع ها باید مدرسه میرفتم برنامه ام اینجوری بود که ساعت12 شب بیدار میشدم و تا 4 صبح ریاضی میخوندم و از4 صبح تا حدود7 صبح هم زیست...برای اینکه این خونده هام ازیادنره هرچی رو که میفهمیدم و میخوندم توی یه سری دفتر مینوشتم تا بعدن با مرور کردنشون سریع به تسلط قبلی برگردم((خداروشکر توی کنکور99 هم توی ریاضی وزیست از درصدایی که زدم راضی ام))

دوران جمع بندی برای کنکور98= چون تصمیم به پشت کنکور موندن گرفته بودم حجم مطالعه ام بالا بود ولی بیشتر وقتم رو برای مطالعه گزاشتم نه برای تست و جمع بندی ((ای کاش جمع بندی رو جدی میگرفتم))
خلاصه میخواستم کنکور98 رو به عنوان یه تجربه سپری کنم و دربهترین حالت فکر نمیکردم رتبه ام زیر5000 بشه
ولی با این حال کنکور98 رو با رتبه 3400 گذروندم اگه دوران جمع بندی و دروس عمومی رو جدی میگرفتم کارم به پشت کنکور موندن نمیکشید

بعد ازکنکورو انتخاب رشته کنکور98= از همون فردای کنکور98 ساعت5 صبح بیدارشدم و شروع کردم به مطالعه ...تا زمان اعلام نتایج روی یه سری نقاط ضعفم تمرکز کردم و چندتا دفتر200 برگ براشون پرکردم
وقتی نتایج اعلام شد انتظار رتبه زیر5000 رو نداشتم ولی وقتی دیدم رتبه ام توی زیرگروه1 3400 و توی زیرگروه دو 2500 شده یکم به فیزیوتراپی و داروسازی امیدوارشدم و تصمیم گرفتم تا انتخاب رشته رو انجام بدم
توی انتخاب رشته فقط دعوت به مصاحبه برای پزشکی ارتش شدم که نرفتم سراغش و توی بعضی رشته ها به اندازه 5 یا6 نفر با قبولی فاصله داشتم((درحد یکی دوتا تست))

پاییز98= دیگه داستانای کنکور98 به پایان رسید و وارد کنکور99 شدیم...توی اولین آزمونم جهش تراز عجیبی داشتم یه دفعه از 6000 سال قبل رسیدم به 7300 هم خوشحال بودم هم ترسیدم که چجوری باید این شرایط رو حفظ کنم وپسرفت نکنم ...چندتا برگه ورداشتم و کارای اشتباه وعادات اشتباهی رو که توی کنکور98 انجام داده بودم رو یادداشت کردم و برای هرکدوم یه راهکار نوشتم مثلن من همیشه از تست زدن فرارمیکردم وترجیح میدادم مطالعه کنم پس برای رفع این مشکل تصمیم گرفتم تعداد تست هام رو یادداشت کنم و برای هرهفته یه برگه مخصوص تعداد تست داشتم که وقتی پرمیشد برگه رو میچسبوندم به دیوار اتاق.... اوایل هفته ای1000 تست میشد که کم کم افزایش پیداکرد

زمستان98= میانگین ترازم رو روی7300 نگه داشته بودم....یه دورانی خسته وناامید شدم و میگفتم کاش پشت کنکور نمیموندم ...کم کم سروکله کرونا پیداشد و همه آزمونا غیرحضوری شد...برای جلوگیری از افت ساعت مطالعه ام تصمیم گرفتم عضو انجمن بشم و فقط توی تاپیکای گزارش کار روزانه شرکت کنم...

عید و آغاز سال99= اون موقع ها هنوز خبری از تعویق کنکور نبود با خودم گفتم درسا رو تموم کنم تا فروردین واردیبهشت فقط برم سراغ شبیه سازی آزمونای آزمایشی دیگه ای که نزده بودم و خرداد وتیرهم برای جمع بندی و کنکورای سالهای قبل.
پس طبق برنامه ریزی هام درسا رو قبل از عید تموم کردم ولی با عقب افتادن کنکور و طولانی شدن دوران جمع بندی برنامه هام بهم ریخت....دوران عذاب آوری رو تجربه کردم...خودم رو با آزمونای مختلف سرگرم کردم...از یه طرف دیگه حواشی کنکور به اوج خودش رسید و همه رو داغون کرد...با این حال بازم از اینکه پشت کنکور مونده بودم راضی بودم و طبق آزمونای سه روز یکباری که توی تیرومرداد ماه میزدم از پیشرفتی که کرده بودم شگفت زده بودم ...همه ی تخمین رتبه هام امید رتبه زیر400 رو نوید میدادن

هفته آخرکنکور= سعی کردم فقط آرامشم رو حفظ کنم و مثبت اندیش باشم...ولی هرشب وهرروز وهرساعت یه خبر از کنکور99 مثل بمب منفجر میشد و شرایط رو وخیم تر میکرد

خلاصه به روز کنکور رسیدم و با دیدن سوالا حسابی خشکم زد...انگار نه انگار که سوالای کنکور رو جلوم گذاشتن...کلن ساختار و مدل سوالا زیرورو شده بود...با این حال تصمیم گرفتم که تا جایی که توان دارم جلوبرم...با وجود اون سطح از استرس و اون ماسک لعنتی که اجازه نمیدادن یه لحظه پایین بیارمش داشتم خوب پیش میرفتم ولی یه بدبیاری و نحس بختی باعث شد 40 دقیقه آخر آزمون رو ازدست بدم و شیمی ای رو که میتونستم تا65 درصد هم بزنم به خاطر این بدبیاری غلط هایی که همش به خاطر حواس پرتی وعجله بود نه به خاطر ضعف علمی حسابی به شیمی وفیزیکم لطمه زدن


الآن هم هرچی بوده دیگه گذشته و شرایط رو پذیرفتم
به جای حسرت خوردن ترجیح دادم زندگی کنم
این بود خلاصه دوسال ونیم تلاشی که به خاطر 40 دقیقه به باد رفت