دنیا تموم نشده روزای کنکور میگذره
روزای سخت تموم میشه
فقط میمونه تو و تصمیمت تصمیمی ک این روزا میگیری .......
میمونی تو و آینده ای ک خودت میتونی بسازیش
بسلزش
واسه فردا هات حسرت نخر بسازش
دنیا تموم نشده روزای کنکور میگذره
روزای سخت تموم میشه
فقط میمونه تو و تصمیمت تصمیمی ک این روزا میگیری .......
میمونی تو و آینده ای ک خودت میتونی بسازیش
بسلزش
واسه فردا هات حسرت نخر بسازش
میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس
بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته...
خم میشن تا گردو رو بردارن، یهو الماسه می افته رو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره... میدونی چی می مونه...؟
یه آدم دهن باز...
یه گردوی پوک...
و یه دنیا حسرت...
مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم...
میدونی الماسهای زندگی آدم چی میشه:
پدر، مادر، همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و... هستند...!
خدا همیشه انلاینه ... کافیه دلت رو بروز رسانی کنی... اون موقع می بینی ک در تک تک لحظات کنارت بوده و هست و خواهد بود...
خنداندن افراد
موجب فراموشی مشکلاتشان می شود.
چه انسان نیکوکاری ست
آن کس که
فراموشی را به دیگران هدیه می دهد.
زندگی شاید یک فیلم باشد!
یک فیلم بلند یا کوتاه ... فیلمی که زمانش مهم نیست ، کیفیتش مهم است ... از همان روز تولد شروع میکنیم به بازی ! بعضی از بازیگر ها از پیش انتخاب شده اند اما بعضی دیگر را خودمان انتخاب می کنیم ... در انتخاب نقش های مهم باید دقت کنیم چون ممکن است داستان فیلم را عوض کنند، فیلم را خراب کنند ! بماند که بعضی ها فقط سیاه لشکرند؛ بود و نبودشان فرقی ندارد... نقش اصلی و قهرمان فیلم خود ما هستیم! بعضی سکانس ها سخت هستند . هزار بار کات میشوند و هزار بار از نو باید آن را بازی کنیم ...گاهی فیلم زندگیمان خسته کننده و تکراریست و گاهی پر از اتفاق و هیجان ... پایان فیلم میتواند تلخ باشد یا شیرین فقط کاش فیلم زندگیمان بی معنی تمام نشود ... کاش تمام ما انسان ها در زندگیمان فیلمی بسازیم که اسمش ماندگار شود!
#حسین_حائریان
دارم هی پا به پای نرفتن صبوری میکنم
صبوری میکنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری میکنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود
صبوری میکنم تا طلوع تبسم، تا سهم سايه، تا سراغِ همسايه ...
صبوری میکنم تا مَدار، مُدارا، مرگ ...
تا مرگ، خسته از دقالبابِ نوبتم
آهسته زير لب ... چيزی، حرفی، سخنی بگويد
مثلا وقت بسيار است و دوباره باز خواهم گشت!
حالا برو ای مرگ، برادر، ای بيم سادهی آشنا
تا تو دوباره بازآيی
من هم دوباره عاشق خواهم شد!
هیچوقت فکر نکن تکهی ناجوری هستی...تو درستترین تکه هستی، اگه پازلت رو درست انتخاب کرده باشی...اگه پازلت این نیست زور نزن، دورت رو نتراش...رنگت رو عوض نکن...بلند شو برو پازل خودتو پیدا کن...بیخود غصه نخور...شلوغش نکن...نباید بیخودی بشینی به جای خالیت نگاه کنی...اون جای خالی، جای تو نیست، اونجا یه جور توهم اشتباهی از جای توئه...
بسیارمهم است بگذارید بعضی چیزها ازبین بروندخودتان را ازآنان رها سازیدازدستشان خلاص شویدمنتظرنباشید تا قدر تلاشهایتان رابشناسندوعشقتان رابفهمنددرراببندیدآهنگ راعوض کنیدخانه تکانی کنیدگردوغبارهارا بزداییدازآن چه هستید دست برداریدوبه آن چه واقعاهستید روی آورید.
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقرباک های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می کنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد
داشتم فکر میکردم چرا باید بین زندگی دو نفر در دو گوشهی دنیا اینقدر تفاوت باشد! ما در مدرسههایمان هیچوقت کلاس رقص و باله نداشتهایم! هیچوقت کارگاه نجاری نداشتهایم! ما هیچوقت کلاسی با تمامی آلات موسیقی نداشتهایم ! ما هیچوقت در سلف مدرسه نچرخیدهایم تا در ظرفهایمان خوراکیهای خوش آب و رنگ بریزند تا با اکیپمان سر میزی بخنديم و شاد باشیم و از پسر خوشقیافهی تازهوارد یا در مورد دختر مشهور و باهوش مدرسه صحبت کنیم . ما هیچوقت پارتی آخر سال نداشتهایم !
ما هیچوقت روز آخر مدرسه کلاههایمان را به هوا نینداختهایم!
ما همیشه بازخواست شدهایم؛
برای ناخنهایمان؛
برای موهایمان؛
برای...
ما هرگز نفهمیدیم تمیز بودن صورت چه منافاتی با شخصیت آدم دارد؟! ما پدرمان در آمد بس که موهایمان را از ته تراشیدیم . ما هرگز نفهمیدیم جنس مخالف شاخ و دم ندارد و مثل ما آدم است و میتوان با او بدون فکرها و نیتهای شوم دوست شد و به او اعتماد کرد . راستش جنس مخالف هم هرگز این را نفهمید!
ما شیرینترین روزهای نوجوانیمان با کابوس کنکور هدر رفت!
بهترین روزهای جوانیمان با سربازی! ولی کسی به ما نگفت تو دیگر ۱۷ساله نمیشوی ! ما قربانی خواستههایی شدیم که پدر و مادرمان هرگز به آن نرسیدند!
هیچکس به ما نگفت جامعه هنرمند بیشتر میخواهد تا مهندس!
هیچکس نفهمید شبها با رویای ساز یا بوم نقاشی به خواب میرویم ! هیچکس به ما نگفت موفقیت، پزشکی و مهندسی و وکالت نیست!
و هیچوقت نفهمیدیم انسان بودن، ربطی به «با کدام پا وارد دستشویی شدن» ندارد!
و هیچکس به ما یاد نداد عاشق شدن را!
این روزها سرزمینمان تشنهی فهم است...
#نیلوفر_نیکبنیاد
تو بهترین سال هایِ زندگی مون؛
منتظرِ اومدن بهترین سال هایِ زندگی مون هستیم !
ویرایش توسط devious : 15 اردیبهشت 1398 در ساعت 11:13
شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره
تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره
خدا میبینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو
از اون بالا میاد پایین .. خدا میگیره دسِت رو
خدا میدونه تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری
خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری
خدا نزدیک قلب توست .. با یک آغوش وا کرده
نذار پلکهاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده
خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی
فقط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراشی
مجتبی هلالیان
برای انکساگر بتوانم یک دل را از شکستن باز دارم،به بیهودگی زندگی نخواهم کرد .که ایمان دارد ناممکن وجودندارد/دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم ، یا دردی را تسکین بخشم ، یا انسانی تنها را یاری کنم، که دیگر بار بسوی شادی بازگردد ، به عبث زندگی نخواهم کرد
من برای این هدف می خواهم پزشک شوم
مثل اینکه دیروز و فردا با هم دست به یکی کرده اند
دیـــروز با خــاطـراتش مــرا فــریــب داد و فــردا با وعده هایش مـرا خواب کرد
وقــتی چــشم گــشــودمــ امــــــــروز گـــذشـــــــتـــــــهـــ ــ بــــــود.............
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)