از کنکور بریدم ... از زندگیم بریدم ... توان نفس کشیدن ندارم .
خدایا از خودم بیزارم چرا با خودم این کارو کردم؟؟؟؟
متنفرم از خودم و از برنامه هایی که هر روز نوشته میشدند هر روز ویرایش میشدند و هیچوقت اجرا نمیشدند
متنفرم از شنبه هایی که منتظرشون بودم اما اگه شنبه میرسید بازهم حال و هوای قبل
متنفرم از تایپیک هایی که زدم و گفتم میتونم یا نمیتونم
از خودم متنفرم که چرا سر خودم کلاه گذاشتم که چرا به پدر و مادرم تراز دروغین میگفتم
اول بهمن گفتم میخونم برای 7 فروردین چشامو باز کردم دیدم بهمن تموم شد اول اسفند کفتم برای 7 فروردین میخونم شد 20 اسفند و من هیچی و هیچی
از مهر خوب خوندم تراز 6 هزارم اوردم اما بهمن و اسفند لای کتابامو باز نکردم
همش تو اتاقمم ...روی میزمم اما از اینکه چقد از خودم متنفرم از اینکه این همه وقتو گذروندم نمیتونم و روم نمیشه به کتابام نگا کنم....
احساس میکنم خیلی هیچم چون انتظار پدرمو مادرمو نمیتونم براورده کنم...
خدایا چیکار کنم .... انگار صداهایی رو میشنوم توی درونم که میگن ... بکش کنار تو لیاقت نداری....