3 فایل پیوست
|نهایی 95| خان هشتم :ادبیات |سومیابفرمایید
بدون مقدمه خاصی
فقط شعر زیر رو حتما بخونید |
... یادم آمد، هان،داشتم میگفتم: آنشب نیز
سَورتِ سرمایِ دی بیدادها می کرد.
و چه سرمائی، چه سرمائی!
باد برف و سوز وَحشتناک.
لیک، خوشبختانه آخِر، سرپناهی یافتم جائی.
گرچه بیرون تیره بود و سرد، همچون ترس؛
قهوه خانه گرم و روشن بود، همچون شرم.
گرم،
از نَفسها، دودها، دمها،
از سماور، از چراغ، از کُپّه آتش؛
از دَمِ انبوهِ آدمها.
و فزونتر ز آن دگرها، مثلِ نقطه ی مرکزِ جنجال،
از دَمِ نقّال
همگنان را خون گرمی بود.
قهوهخانه گرم و روشن، مَردِ نَقّال آتشین پیغام،
راستی کانون گرمی بود.
شیشه ها پوشیده از ابر و عرق کرده،
مانع از دیدار آنسوشان
پرنیانی آبگین پرده
برسرش، نَقّال،
بسته با زیباترین هنجار،
به سپیدی چون پرقو، مَلملین دستار.
بسته چونان روستایانِ خراسانی،
باستانگان یادگار، از روزهایِ خوب پارینه؛
یک سرش چون تاج برتارک،
یک سرش آزاد،
شِکّرآویزی حمایل کرده برسینه
مَردِ نَقّال- آن صدایش گرم، نایش گرم،
آن سکوتش ساکت وگیرا،
ودَمش، چونان حدیثِ آشنایش گرم،
آن برافشانده هزاران جادوانه موج
با بم و زیر و حضیض و اوج،
آن به آئین گونه گون اسلوب و هنجارش،
آن سکون و وقفه اش دلکش
همچنانکه جنبشش آرام ورفتارش-
راه میرفت و سخن میگفت.
چوبدستی منتشا مانند در دستش،
مستِ شور و گرمِ گفتن بود.
صحنه میدانکِ خود را
تند و گاه آرام ، می پیمود.
همگنان خاموش.
گرد بر گردش، بکردار صدف بر گرد مروارید،
پای تا سرگوش:
- « هفت خوان را زاد سرو مرو،
آنکه از پیشین نیاکان تا پسین فرزند رستم را بخاطر داشت،
وانچه می جَستی ازو زین زمره حاضر داشت،
- یا به قولی ماخ سالار، آن گرامی مرد،
آن هریوه ی خوب وپاک آئین -روایت کرد؛
خوانِ هشتم را
من روایت میکنم اکنون،
من که نامم ماث...
|
فایل پیوست 55113
|
کلید بعد از امتحان و حدود 5 دقیقه زودتر از سایت سنجش آموزش و پرورش فعال میشه لینکش
انجمن کنکور ، تنها جایی که میتونید از خودش سایت آموزش و پرورش زودتر کلید رو دانلود کنید :))