خوشحال وسرحال...
پیچوندن مدرسه چه کیفی داره...
دیشب برا 4تا حفظ شعری ادبیات چه استرسی داشتم...خخخخخخ الان همکلاسام دارن امتحان میدن...
ادبیاتو فقط برای اون شعرای عشقولانه وشعرایی که حالت نصیحت گذر عمر رو دارنو دوست دارم..اما بعنوان یه کتاب درسی قابل تحمل نیست اصلا
گاه بر روی زمین زل میزنمگاه بــر حافظ تفأل مـــیزنمحافظ ِ دیوانــــه فالــم را گرفتیک غزل آمد که حالم را گرفت« ما زیاران چشـــم یاری داشتیــمخود غلط بود آنچه می پنداشتیم»
دلم واقعا نمیخواست بیام خونه
ولی ممکن بود تو دردسر بیوفتم
یکشنبه امتحان داریم تو خونه فقط میخوابم
------->هروقت امید داشته باشم برای بدست اوردن چیزی حتما اونو از دست میدم ... تجربه ثابت کرده بهم
سر صبح یه نخ سیگار تا چشما باز شد ...
روی میز تیکت با پول نقد و پاسپورت
یه کبریت، یه بنزین، یه رویا، یه خونه
یه کوله خاطره که باید جا بمونه...
دوباره حال پدرم بد شده
بستری شد چند دقیقه پیش
حس خیلی بدی دارم
نگران
نگران
نگران
خدایا به امید خودت
در حال حاضر 23 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (1 کاربر و 22 مهمان)