جانم از آتشفشان ها گذر مي کند
با خويشتن در جنگم
از خود عبور مي کنم
تو آن سوي من ايستاده اي
و لبخند مي زني
و لبخند تو آن قدر بها دارد
که به خاطرش از آتش بگذرم
من طلا خواهم شد
مي دانم .
جانم از آتشفشان ها گذر مي کند
با خويشتن در جنگم
از خود عبور مي کنم
تو آن سوي من ايستاده اي
و لبخند مي زني
و لبخند تو آن قدر بها دارد
که به خاطرش از آتش بگذرم
من طلا خواهم شد
مي دانم .
من بچه بودم اصن کارتون نگاه نمیکردم....همش با دوستم بازی میکردم
میتونید ی کار دانشجویی خوب بهم معرفی کنید؟
جانم از آتشفشان ها گذر مي کند
با خويشتن در جنگم
از خود عبور مي کنم
تو آن سوي من ايستاده اي
و لبخند مي زني
و لبخند تو آن قدر بها دارد
که به خاطرش از آتش بگذرم
من طلا خواهم شد
مي دانم .
جانم از آتشفشان ها گذر مي کند
با خويشتن در جنگم
از خود عبور مي کنم
تو آن سوي من ايستاده اي
و لبخند مي زني
و لبخند تو آن قدر بها دارد
که به خاطرش از آتش بگذرم
من طلا خواهم شد
مي دانم .
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور،بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.
انیشتین
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور،بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.
انیشتین
یادش بخیر... بچه ک بودیم همه چیز زیبا بود همه چیز هیجان لنگیز بود لحظه شماری می کردیم عید بیاد و عیدی بگیریم کوچک ترین چیزی ما رو خوشحال می کرد هیچ غمی نداشتیم کلی ارزو داشتیم که همیشه می تونستیم بهشون برسیم به همه چیز باور داشتیم! اما حالا ک بزرگ شدیم ارزو هامون کم رنگ تر شد هیچ چیزی نمی تونه اونقده ما رو هیجان زده کنه واقعا ای کاش هرگز بزرگ نمیشدیم....
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)