فرض کن تو یه اتاق (سلول) دو در سه متر
چند ساله گیر افتادی
پشت در سلولت یه آدمایی هستن که فکر می کنن تو داری واسه آزاد شدن از سلول
می جنگی
ولی خودت تو سلول هیچ حرکتی نکردی و نمی کنی و نمی تونی کنی
صرفا 300 الی 600 الی 900 الی 1200 الی 1500 الی ...
روزه که داری درجا میزنی و هر سال هم اوضاع از سال قبل بدتر میشه
از لحاظ روحی روانی شکستی و داغونی
از لحاظ پیشرفت و در حرکت بودن 6 هیچ از زندگی عقبی، همه دوستات قبول و غیب شدن و الان دارن خوش می گذرونن
ولی تو صبح به صبح با آرزوی مرگ چشاتو باز می کنی و شبا بدون هیچ تغییری سر میذاری رو بالش
خودت میدونی هیچی درست بشو نیس ولی بازم برنامه هاتو سِری میکنی برای فردا
دیگه انقدر برنامه نوشتی و اجرا نشده که از خودکارت خجالت می کشی
خواستی بخونی ولی نشد
حتی چند روز بکوب خوندی ولی بازم نشد...
آرزوته اصلا فردارو نبینی، صرفا داری نفس می کشی و زندگی نمی کنی،
نه راه پیش مونده نه راه پس
مجبوری بسوزی و بسازی با شرایط ات چون نه نای حرکت داری نه دیگه حتی نای تحمل کردن
امید؟
خبری از امید نیست.
رویا و هدف؟
خبری از اونم نیست...
اینایی که میان تاپیک میزنن اگه شرایط شون بدتر از اینی که گفتم نباشه، مطمئن باش بهتر هم نیست.
اینا نمیان اینجا تا حرف منطقی ما رو بشنون
وضعیت شون خیت تر از چیزیه که ماهم یه خنجر دست بگیریم از پشت یا روبرو فرو کنیم تو سینه تک تک شون، خفه شون کنیم تا دیگه کسی نیاد بپرسه «از الان بخونم میشه؟» که بازم میان و این چرخه معیوب کنکور هر سال نهایت 50 هزار نفر رو به مرحله بعدی بدبختی های زندگی میرسونه و در مقابل 500 هزار نفر رو هم تبدیل به آدمایی می کنه که 0.001 درصدشون هر سال از بهمن شروع می کنند به پرسیدن سوال "از الان میشه؟" و بقیه هم درجا بزنند و درجا تا بالاخره برند پی کار دیگری...
حالا من و تو چی میخوایم به اینا بگیم؟
یه سال دیگه پشت بمونن و با ایمان خالص و پشتکار قوی سال آینده موفق بشند؟
نه...
یه سال پشت موندن واسه اکثر این بچه ها جز تکرار معنی و مفهوم دیگه ای نداره
یکی می گفت:
چیزی که روی زمینه رو چطوری میخای زمین بندازی؟
کسی که امتحان شو صفر گرفته رو چطوری میخای مردود کنی؟ این خودش مردوده!
همه اون کارایی که ما با مسخره کردن این آدما سرشون آوردیم قبلا دنیا انجامش داده...
اینا نه نیازی به تایید ما دارن
نه نیاز به حتی امید و انگیزه دادن ما
حالا نشستیم یک طومار حرف و حدیث نوشتیم و زدیم
حرفایی که ما میزنیم اینجارو میخونن
امید دادنا، برنامه ها، نقشه راه ها، منابع، حرفای منطقی و ...
ولی فردا که بیدار شدن می بیننن اون آدمی که بیدار شده همون آدم دیروزه که هیچ امیدی به فردای خودش نداره.
عادت سازی
عادت سازی
عادت سازی
عادت به درس خوندن، عادت به بدبختی کشیدن، عادت به بدون سر و صدا درس خوندن و هیچی نگفتن! عادت به تحمل کردن و فوران نکردن!
تنها چیزی که نیاز دارن عادت سازیه اصولیه! طوری که بخونن و جیک نزنن!
نه نیاز به امید و انگیزه است و نه نیازی دارن به بحث و دعوا پیرامون شدن و نشدنش.
امید، یه فانتزی به شدت ناجوره که خیلیا رو نابود کرده و می کنه.
و بدتر اینه که اغلب آدما نفهمیدن اون انهدام ثمره ی امید بود...
پی نوشت:
پست اصلی
چ کنیم؟