!♠♥ احساسات روزانه♥♠امروز چه حسی داری؟!♠♥

[مثل ابر]

شادی یعنی وقتی که ♥تیم ملی ی کشورت تو دقیقه های اخر بازیوبه
اسم خودش میزنه.....برد شایسته ی بازی ی فوق العاده اتون بود

#خوب یاد اوری کردید به تموم دنیا....به تموم ادمایی که این روزا حرف های بیخودی زیادمیزنن
به یه جهان نشون دادیدکه
ما هرچقدر هم زمین بخوریم...هر چقدر که شکست بخوریم
بازم این ماییم که دقیقه ی اخرو به اسم خودمون میزنیم
اخرش هرچی که بشه این ماییم که سرمون بلنده


#عشق یعنی تیم ملی ...یعنی لبخندی که امروز با تلاشتون برای یه ایران ساختین

[سوگند hp]

تحقیر شدم مثل همیشه.......... شکستم مثل همیشه ........... نرسیدم مثل همیشه .......... منت کشیدم مثل همیشه....... بم خندیدن مثل همیشه ........... خورد شدم مثل همیشه............ و درنهایت نشد.......... ولی ادامه میدم.... چون باور دارم که یه روزی یه جایی هم میشه هم جبران میشه

[joodii]

باغ ها را گرچه دیوارو در است
از هواشان راه با یکدیگر است
شاخه از دیوار سر بر می کشد
میل او بر باغ دیگر می کشد
باد می آرد پیام آن به این
وه از این پیک و پیام نازنین
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه ها را دست در دست هم است
تو نه کمتر از درختی سر برآر
پای از زندانِ خود بیرون گذار

دستِ تو با دستِ من دستان شود
کارِ ما زین دست، کارستان شود
هوشنگ ابتهاج

اولین بار که ویدیو این شعرو با صدای خود هوشنگ ابتهاج شنیدم و دیدم،حس خاصی داشتم
یه حس اندوه به خاطر این اوضاع کشور که توام شده بود با حس همدلی با هم وطن هات و اتحاد و...
چیزی که هست، فکر میکنم با تمام کم و کاستی هایی که تو ایران هست،کسی از ماهیت کشورش و خاک وطنش تنفر نداره
حتی اونایی که مهاجرت کردن یا تو فکر مهاجرتن،حتی کسایی که با دل پر و حرص ،از اوضاع گله دارن(که چیز عجیبی هم نی!)
هنوزم یه گوشه ای از قلب شون مال ایرانه،مال خودِ خود ایران
گله مردم از مسئول بی کفایته از اقتصاد معیوبه از فرهنگ و تمدن اصیلی که فراموش شده از هوایی که خوب بود و آلوده شده و ...است
مسئله مردم با این آب و خاک و خود کشورشون نیس
هنوزم اگه نگیم همه، دیگه حداقل اکثریت مردم دلشون به حال کشور هم میسوزه نه فقط برای خودشون
اینو وقتی میشه حس کرد که یکی که از اتفاقات اخیر ناراحت بوده و دلش نخواسته ایران ببره یا بی تفاوت بوده نسبت به نتیجه،وقتی ایران برد نتونست خوشحال نباشه و از جا نپره
میبینی؟
به این میگن عِرق ملی ،به این میگن ذات ایرانی،به این میگن عشق به وطنی که بخوای نخوای تهِ ته وجودت رخنه کرده و دست تو نیس
چی باعث شد یه عده ای مون انقد از هم دورشیم؟
اصن چرا دور شیم ؟
چرا تیشه به ریشه هم؟
چرا به خاطر هم و باهم نه؟
وقتی هوایی که توش نفس میکشی گره خورده به هوایی که هم وطنت داره توش تنفس می‌کنه...
چرا برای هم نه ؟؟

باغ ها را گرچه دیوارو در است
از هواشان راه با یکدیگر است...

[asalshah]

یک روز تو هفته رو استراحت گذاشتم و اون روز فرداااس از عصر امروز هم استراحتم شروع میشه و تصمیم دارم برم بیرون خرید کنم خوراکی بخرم کتاب بخرم شام رو خودم با عشششق درست کنم سریال ببینم آهنگ گوش بدم فوتبال ببینم زبان کره ایم رو بخونم برای بچه برادرم یه هدیه کوچولو بی هیچ مناسبتی بخرم ...خدایاشکرت بالاخره شدم آدم قبل تابستان امسال شدم همون دختری که شاد بودم و نخواستن شاد باشم نخواستن تو خوشی باشم سعیشونم کردن سه ماه افسردگی داشتم ولی بدون هیچ قرصی با مرور زمان و با تمرکز روی احوالم،خودم رو پیدا کردم شدم آدمی که دوسش داشتم

[Aurora]

راست میگف
آدما جز ضربه زدن و آسیب زدن بهت چیز دیگه ای بلد نیستن
آدم دیدی باید از سیصد کیلومتری راهتو کج کنی و از این موجود دو پا فاصله بگیری
خودخواهی تو ذاتشونه
دیگه نمیخوام مهربون باشم واقعا دیگه نمیخوام

[Fawzi]

راست میگف
آدما جز ضربه زدن و آسیب زدن بهت چیز دیگه ای بلد نیستن
آدم دیدی باید از سیصد کیلومتری راهتو کج کنی و از این موجود دو پا فاصله بگیری
خودخواهی تو ذاتشونه
دیگه نمیخوام مهربون باشم واقعا دیگه نمیخوام

من میخوام بابت مهربونیات ازت تشکر کنم❤️
تو‌شایسته ستایشی با قلبی که ازش بارون مهربونی میباره❤️
کسایی که زیر این بارون چتر میگیرن تا خیس نشن لیاقت این بارش عشق رو‌ندارن .

[سوگند hp]

به هزار دلیل باید بد باشم حتی یه دلیلم برا خوب بودنم نیس ولی من خوبم واین همون............

[SINA_1384]

حس بد آخه چرا باید تو مدرسه کنار یه عده آدم درس بخونیم که باعث عذابت میشن و خیلی هم صدمه میبینی ازشون ناخواسته

[Mina_medicine]

دلم گرفته ... چند روزه ..
امروز سر کلاس دانش خانواده یا تنظیم خانواده
بحث بعد ازدواج و اینا بود
درمورد تفاوت های زن و مرد میگفت
بعد من خیلی استادش رو دوس دارم خیلی بدون تعصب حرف میزنه و درس میده
داشتم گوش میدادم به حرفاش ...
چیزایی که میگفت
خودمو با ادمای مختلف تصور میکردم
که مثلا الان همچین مشکلی پیش اومد کدوم بهترن؟
حقیقتا دلم تنگ شد
امان از جبر جغرافیایی ...
یه جاش بحث شد
گفت بعضی زندگیا هستن
میبینی هیچی ندارن تو زندگیشون جایگاه انچنانی پول انچنانی ندارن
اما چون مرده خیلی زنشو دوس دارع و بنظرش بهترین خانوم روی زمینه و هی بش ابراز علاقه میکنه خانومه خودشو خوشبخت ترین زن عالم میدونه .

[Mina_medicine]

دروغ چرا
الان تو این برهه پاک ترین زندگی رو دارم.
بعضی افکار گاهی ازارم میده
گاهی احساساتی میشما
ولی خیلییی خوب کنترل میکنم افکارم و رفتار هامو.
گاهی از دست خودم عصبانی میشم
گاهی از سردرگمیم حالم بهم میخوره
ولی بازم راضیم ..
دلم تنگ نشده برای خونواده
بشدت عادت کردم به اینجا
حتی خواهرم گفت بیا اصفهان
نرفتم
عادت کردم به جو خوابگاه
به روزمرگیای دانشگاه خوابگاه و کارای خودم
به میانترم اناتومی پنجشنبه ام فکر میکنم‌.
عذاب اوره
همکلاسیام خرخونن در حد لالیگا
یه کوییز گرفته بود جلسه سوم
من اون موقع تهران بودم از استخوان های شانه و دستو اینا بود
بعد همکلاسیام از یازده نمره هیچکی زیر هفت نشده!!
همه هم به همدیگه گفته بودن ما نخوندیم!!!
انقد خرخونن وقتی میریم پراتیک واسه کلاس عملی یکی از بچه ها قبل استاد میاد مولاژو برامون توضیح میده :/
جلسات قبل از استاد ناراضی بودیم بخاطر توهینایی که بهمون میشد
نماینده کلاس رفته به مدیرگروهمون گفته اگه بخوان این رفتارو ادامه بدن اصلا ما اناتومی رو خودمون میخونیم
یه سری دانشجو از کلاسمون هس که بهمون یاد بده
بخدا که ادم پشماش میریزه
اصلا ۱۷ دانشجوی کلاس ورودی ۱۴۰۱ قابل مقایسه با سی و دو دانشجو ورودی ۱۴۰۰ نیستن.
من هفته قبلی میانترم ژنتیک با بچه های ۱۴۰۰ داشتم خودم ک عین خر داشتم میخوندم
بعد هم اتاقیام که ورودی ۱۴۰۰ هستن تازه صب امتحان شروع کردن خوندن دیدن حجمش چقد زیاده و استرس گرفتن و امتحانم خوب ندادن :/
کلا من تو هر جوی قرار بگیرم کار خودمو میکنم
ولی این همکلاسیای خرخونم واقعا بم استرس میدن

[.miracle.]

خیلی میترسم، دلشوره دارم، احساس پوچی دارم، دلم نمیخواد اون افسردگی لعنتی که ۳ ماه باهاش مبارزه کردم بازم برگرده، نمیدونم چرا اینطور شدم، انجمن هم که خیلی خلوت شده و میدونم که خیلیی کم‌‌ان کسایی که پیامم رو میبینن، ولی بازم نمیدونم چرا اینجا حالم رو مینویسم
دلم نمیخواد با هیچ کس حرف بزنم، دلم نمیخواد روزم رو شروع کنم، فقط میخوام بخوابم، خواب بهترین نعمتیه که خدا به آدم داده
وقتی که خوابی حداقل چند ساعت هم که شده، از همه چی دور میشی
بعضی وقتا میگم ای کاش مثل این سریال های خون آشامی، ما هم واقعا یه دکمه ای داشتیم که احساساتمون رو خاموش میکردیم( کسایی که سریال the vampire diaries رو دیدن میدونن من چی میگم)، الانم دقیقا دلم همین میخواد، احساساتم، قلبم، محبت و علاقه ام رو خاموش کنم...
چند وقتیه همش از حسای بد میگم، ببخشید بچه ها...

[LEA]

محافظان امنیت چنان در خیابان ها برای برد تیم ملی شادی و هلهله میکنند که ادم را به سکوت و نگاهی خیره وامیدارند



و شاید تلخندی که روی لب هایمان جا خوش میکند...



فقط یه اشکال میبینم...



خدای ناکرده لباسهایشان بوی خون لاله ها را نمیدهد؟



اخر میدانید شگون ندارد در جشن شادی لباسی که بوی خون میدهد بر تن کرد



شگون ندارد ماشین ها و موتورهایی که بوی تعفن میدهند را در مراسم شادی سوار شد



شگون ندارد که محافظان امنیت...



کاش لباس هایتان را عوض کنید



از لباستان بوی خون را میشنوم...

امان...

چقدر قلبم درد میکند...

[darling]

ایست زمان°
یه کاریو شروع کردم که تو این شرایط اصلا خوب نیست و نمیشه کنار گذاشتش-
هنوز درگیر اینم بلاخره رابطمون چیه و میدونم وقتی بفهمه ازم ناراحت میشه و همه چی عوض میشه-
دلم نمیخاددد بخوابم ولی به شدت چندوقته خستم
هنوز نیاز دارم زمان وایسه تا به کارام برسم -
7 ماه دیگه خیلی با الان فاصله دارم خیلی چیزا رو باید تغییر بدم-

[مثل ابر]

حس خوبیه .....دیدگاه خودتو بیان کردن ؛ حتی وقتی که همه باهات مخالفن
حس خوبیه...رویای خودتو داشتن؛ حتی وقتی که کسی درکش نمیکنه
حس خوبیه ...خودتو بغل کردن بدون احساس اینکه فکر کنی تنهایی
حس خوبیه ...به خودت صبح به خیر گفتنوباخودت حرفای عاشقانه زدن که فقط مخاطبش خودت باشی وخودت
حتی وقتی که بقیه بگن دیونه اس ! داره باخودش حرف میزنه!

حس خوبیه ....وقتی که پا میشی جلوی ایینه فارغ از اینکه تا الان کی بودی وچیکار کردی؛ از خودت
تشکر میکنی ؛ به ادمی که توی ایینه میبینی لبخند میزنیو وبهش افرین میگی
بهش تبریک میگی ؛؛ میپرسین چه تبریکی؟!!
تبریک به خاطر وجود پر از امیدش ...به خاطر مهربونیاش...خنده هاش ....به خاطر اینکه
هنوزم میخواد بمونه و برای رویاهاش بجنگه....

حس خوبیه ....خودت بودن....خودتو دوست داشتن واز خودت ممنون بودن!

[Dayi javad]

نوشتمو پاک کردم
نوشتمو پاک کردم
نوشتمو پاک کردم

دوس دارم بیام از خوشی هام بگم و خوشی هاتونو اینجا بخونم و ببینم
پس تا وقتی ک حال دلم خوش نشه دیگ تو این تاپیک نمینویسم
و اگ روزی احساس کردم حال دلم خوب شده شاید اگ زنده بودم بنویسم
روزی ک دغدغه ی شما هم
درس و کنکور و دانشگاتون باش

انتخاب رنگ لباستون
انتخاب بازی کامپیوتری و بلیط کنسرت و رزرو کافه و رستوران مورد علاقتون باش

کاش ببینیم اون روزو
اینا خیلی خواسته های کوچیک و پیش پا افتاده ای هس
ک کاری کردن برامون یا دیگ جالب نیستن
یا نمیتونیم فک کنیم بهشون

چون این حجم از ناامیدی و خستگی و غم
نمیذاره ادم زندگی معمولیشو داشته باش

ب امید روزی ک دغدغه هامون نوع شادی کردنمون باش
ن دنبال فرار از غم و بدبختی