خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 161 از 409 نخستنخست ... 61151160161162171261 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 2,401 به 2,415 از 6127
    1. Top | #2401
      Eve
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      لبخند بزن! همین برایم کافیست
      گور پدر تمام دل‌تنگی‌ها ...
      .Well, here I am
      ?What are your other two wishes

    2. Top | #2402
      Eve
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      آشفتگان عشقت، گیرم که جمع گردند
      جمع از کجا توان کرد دل، های پاره پاره؟
      .Well, here I am
      ?What are your other two wishes

    3. Top | #2403
      Eve
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      تنها شدن را دوست دارم، غار داری؟
      جایی برای خلوت بسیار، داری؟

      جایی برای خلسه و خوابیدن روح
      جایی برای کشتن تکرار داری؟

      در‌ها نمی‌فهمند دنبال چه هستم
      در حد زندان، تا ابد، دیوار داری؟

      امشب تصور کن "أنا الحق" حرف ما بود
      جایی برای نصب دوتا دار داری؟

      امضا نخواهم کرد آدم بودنم را
      مهری برای اینهمه انکار داری؟

      بالا و پایین می‌پرم، تو هاج و واجی
      در آستینت طاقت یک مار داری؟

      اصلا ولش کن هر چه گفتم را.. ولش کن
      اصلا ولش کن شعر را، سیگار داری؟

      + امشب این شعر از محسن انشایی رو واسه تک تک دوستام فرستادم
      .Well, here I am
      ?What are your other two wishes

    4. Top | #2404
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      ای شب ز می تو مر مرا مستی نیست
      بی خوابی من گزاف و سردستی نیست
      خوابم چو ملک بر آسمان پریده‌ست
      زیرا جسدم بسی درین پستی نیست
      .......................................بی تو عذابیست
      خنده هایی که بروی صورتم همچون نقابیست

    5. Top | #2405
      کاربر فعال

      Khabalod
      نمایش مشخصات
      عمری تحمل باید و
      دیدار، روزی شاید و
      بیزارم از این باید و
      بیزار از آن شایدم...

    6. Top | #2406
      کاربر فعال

      Khabalod
      نمایش مشخصات
      که دیشب از بلندای ایوان
      مردی به یاد چشمانت پرید
      حالا سقوط کرده به اعماقم
      مردی که در نگاه تو زندانی ست...

    7. Top | #2407
      کاربر نیمه فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      عشق با دانش متمم میشود
      عارف عاشق معلم میشود

    8. Top | #2408
      Eve
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      بی مردم ازین مُلک، بیابان مانَد
      ما را بکُشی بر که حکومت داری؟

      + آقای ج.آ بر کی؟؟؟؟؟
      .Well, here I am
      ?What are your other two wishes

    9. Top | #2409
      Eve
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقاشی‌ات کردم میان برکه‌ای خالی
      گردن کشیدی بر تنم از هر چه قو قوتر
      بین من و تو ماجرای عشق از آن روز
      وارونه شد، تو شیر تر... من بچه آهو تر

      تهدید کردی: "عشق کلی درد سر دارد
      مردی که عاشق می شود حتما جگر دارد"
      حالا از این اوضاع حافظ هم خبر دارد
      من آبرو دارم، حیا کن! بی هیاهوتر!

      با هر نگاهم می‌شنیدی: دوستت دارم
      یا پشت آهم می‌شنیدی: دوستت دارم
      در شعرها هم می‌شنیدی: دوستت دارم
      پیدا نخواهی کرد دستانی از این رو تر

      هر بار گفتی: "مرگ"، گفتم چشم می‌میرم
      هر بار گفتی:"عشق"، گفتم از تو می‌گیرم
      "باران" طلب کردی و من در حال تبخیرم
      دیگر چه میخواهی؟ بگو! گردن از این موتر؟

      من راضی‌ام، حتی به این از عشق سر خوردن
      باشد، برو! اما نه با رفتن، نه با مردن
      تسلیم تابوتی چرا؟ برخیز، کاری کن
      گردن کشی کن باز هم از هر چه قو، قوتر

      خواب مرا از ابتدا با گریه می‌دیدی
      تا انتها خواب مرا با گریه می‌دیدی
      سنگ تو را میشورم و تعبیر خواهد شد
      یک مرد در رویای تو، با چشم و زانو، تر ...

      + چقدر از این شعر خوشم میاد
      .Well, here I am
      ?What are your other two wishes

    10. Top | #2410
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      به کارند خورشید و مه ، ابر و باد
      که تا عمر من بگذرد بر مراد

      بخندد بر این گفته هشیار مرد
      چو از مرگ بیند ورا روی زرد

      به زندان گرفتار دژخیم مرگ
      هراسان و لرزان دل از بیم مرگ

      سراید که دژخیم و زندان مراست
      بگوش خرد این سخن ناسزاست

      مپندار کاین پی گسسته سرای
      ترا بود خواهد بسی دیرپای

      دو روزی دگر مرگت آوا زند
      همه ساز و برگ تو پیرا کند

      تنت تیره خاک اندر آرد به بند
      در آن تنگ زندان بمانی نژند

      فرامش کنی عشق و امید را
      همان روشنی ماه و خورشید را

      سرانجام این زیستن مردنست
      که بشکفتن آغاز پژمردنست...

      "طاهره قره العین"
      .......................................بی تو عذابیست
      خنده هایی که بروی صورتم همچون نقابیست

    11. Top | #2411
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      خوشا آنانکه با عزت ز گیتی
      بساط خویش برچیدند و رفتند

      ز کالاهای این آشفته بازار
      محبت را پسندیدند و رفتند 

      خوشا آنانکه در میزان وجدان
      حساب خویش سنجیدند و رفتند

      نگردیدند هرگز گِرد باطل
      حقیقت را پسندیدند و رفتند

      خوشا آنانکه بر این عرصه خاک
      چو خورشیدی درخشیدند و رفتند 

      خوشا آنانکه از پیمانه دوست
      شراب عشق نوشیدند و رفتند

      خوشا آنانکه با ایمان و اخلاص
      حریم دوست بوسیدند و رفتند

      خوشا آنانکه بذر آدمیت
      در این ویرانه پاشیدند و رفتند

      چو نخل باروَر بر تنگدَستان
      ثمر دادند و بخشیدند و رفتند

      ز جزر و مدّ ِ این گرداب هایل
      سبکباران نترسیدند و رفتند

      خوشا آنانکه پا در وادی حق
      نهادند و نلغزیدند و رفتند 

      ز تقوا جامه در بر کُن که نیکان
      ز تقوا جامه پوشیدند و رفتند

      مشو غافل که پاداش بد و نیک
      ز گیتی رفتگان دیدند و رفتند

      خوشا آنانکه بار ِ دوستی را
      کشیدند و نرنجیدند و رفتند

      “رسا” در راه خدمت باش کوشا
      خوشا آنانکه کوشیدند و رفتند

      پروین اعتصامی

    12. Top | #2412
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      زندگی زیباست چشمی باز کن
      گردشی در کوچه باغ راز کن
       
      هر که عشقش در تماشا نقش بست
      عینک بدبینی خود را شکست 

      علت عاشق ز علت ها جداست
      عشق اسطرلاب اسرار خداست

      من میان جسم ها جان دیده ام
      درد را افکنده درمان دیده ام

      دیده ام بر شاخه احساس ها
      می تپد دل در شمیم یاس ها

      زندگی موسیقی گنجشک هاست
      زندگی باغ تماشای خداست

      گر تو را نور یقین پیدا شود
      می تواند زشت هم زیبا شود

      حال من در شهر احساسم گم است
      حال من عشق تمام مردم است

      زندگی یعنی همین پروازها
      صبح ها، لبخندها، آوازها 

      ای خطوط چهره ات قرآن من
      ای تو جان جان جان جان من 

      با تو اشعارم پر از تو می شود
      مثنوی هایم همه نو می شود

      حرف هایم مرده را جان می دهد
      واژه هایم بوی باران می دهد.

       

      "شهرام محمدی" (آذرخش)

      از کتاب: حوض پر از ماه بود من پر الله

    13. Top | #2413
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      زخم سینه‌ات را باز کردم
      نشستم به تماشای آسمان!
      تو را نمی‌توان نوشت
      چرا که مثل رودخانه‌ای طولانی در جریانی
      و همزمان که آفتاب
      بر پاهایت طلوع می‌کند
      در سرت غروب کرده است
      تو را نمی‌توان نوشت
      تو زیبایی
      و این
      هیچ ربطی به زیبایی‌ات ندارد
      حرف نمی‌زنی!
      چرا که می‌دانی
      یک پرنده وقتی حرف می‌زند انسان است
      وقتی سکوت می‌کند، آسمان
      عصر،
      بر روح پله‌ها می‌نشینی
      رنج چای را می‌نوشی
      و بعد می‌گویی:
      خدا نزدیک‌تر شده
      آن‌قدر
      که وقتی درخت را می‌تکانم
      ابرها بر زمین می‌ریزند.

      #گروس

    14. Top | #2414
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      تا که بودیم نبودیم کسی
      کشت ما را غم بی همنفسی
      تا که رفتیم همه یار شدند
      خفته ایم و همه بیدار شدند
      قدر آئینه بدانیم چو هست
      نه در آن وقت که افتاد و شکست
      در حیرتم از مرام این مردم پست
      این طایفه ی زنده کش مرده پرست
      تا هست به ذلت بکشندش به جفا
      تا رفت به عزت ببرندش سر دست
      آه میترسم شبی رسوا شوم
      بدتر از رسواییم تنها شوم
      آه ازآن تیر و از آن روی و کمند
      پیش رویم خنده پشتم پوزخند

    15. Top | #2415
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      یا کنج قفس یا مرگ،این بختِ کبوترهاست
      دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست
      اِی بر پدرت دنیا،آن باغ جوانم کو؟
      دریاچه‌ی آرامم،کوه هیجانم کو؟
      بر آینه‌ی خانه جای کف دستم نیست
      آن پنجره‌ای را که با توپ شکستم نیست
      پشتم به پدر گرم و دنیا خودِ مادر بود
      تنها خطرِ ممکن،اطرافِ سماور بود 

      از معرکه‌ها دور و در مهلکه‌ها ایمن
      یک ذهنِ هزار آیا،از چیستی آبستن
      یک هستیِ سردستی در بود و عدم بودم
      گور پدر دنیا،مشغول خودم بودم
      هرطور دلم می‌خواست آینده جلو می‌رفت
      هر شعبده‌ای دستش رو می‌شد و لو می‌رفت
      صد مرتبه می‌کشتند،یک‌بار نمی‌مردم
      حالم که به هم می‌ریخت جز حرص نمی‌خوردم 

      آینده‌ی خیلی دور،ماضیِ بعیدی بود
      پشت درِ آرامش طوفانِ شدیدی بود
      آن خاطره‌های خشک در متنِ عطش مانده
      آن نیمه‌ی پُررنگم در کودکی‌اش مانده
      اما منِ امروزی،کابوسِ پُر از خواب است
      تکلیف شب و روزم با با دکتر اعصاب است
      نفرینِ کدام احساس خون کرد جهانم را؟
      با جهدِ چه جادویی بستند دهانم را؟

      من مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفت
      وقتی دو بغل مهتاب از پیرهنش سر رفت
      اندازه‌ی اندوهم اندازه‌ی دفتر نیست
      شرح دو جهان خواهش در شعر میسر نیست
      یک چشم پُر از اشک و چشمِ دگرم خون است
      وضعیتِ امروزم آینده‌ی مجنون است
      سر باز نکن اِی اشک،از جاذبه دوری کن
      اِی بغضِ پُر از عصیان این‌بار صبوری کن

      من اشک نخواهم ریخت،این بغض خدادادی‌ست
      عادت به خودم دارم،افسردگی‌ام عادی‌ست
      پس عشق به حرف آمد،ساعت دهنش را بست
      تقویم به دستِ خویش بندِ کفنش را بست
      او مُرده‌ی کشتن بود،ابزار فراهم کرد
      حوای هزاران سیب قصدِ منِ آدم کرد
      لبخند مرا بس بود،آغوش لِهم می‌کرد
      آن بوسه مرا می‌کشت،لب منهدمم می‌کرد

      آن بوسه و آن آغوش،قتاله و مقتل بود
      در سیرِ مرا کشتن این پرده‌ی اول بود
      تنها سرِ من بین این ولوله پایین است
      با من همه غمگینند تا طالع من این است
      در پیچ و خمِ گله یک‌بار تو را دیدم
      بین دو خیابان گرگ هی چشم چرانیدم
      محضِ دو قدم با تو از مدرسه در رفتم
      چشمت به عروسک بود،تا جیبِ پدر رفتم

      این خاصیت عشق است،باید بلدت باشم
      سخت است ولی باید در جزر و مَدت باشم
      هرچند که بی‌لنگر،هرچند که بی‌فانوس
      حکم آنچه تو فرمایی اِی خانم اقیانوس
      کُشتی و گذر کردی،دستانِ دعا پشتت
      بر گودِ گلویم ماند جا پای هر انگشتت
      از قافله جا ماندم تا هم‌قدمت باشم
      تا در طَبقِ تقسیم راضی به کمت باشم

      آفت که به جانم زد کشتم همه گندم شد
      سهمِ کمِ من از سیب نانِ شبِ مردم شد
      اِی بر پدرت دنیا،آهسته چه‌ها کردی
      بین من و دیروزم مغلوبه به پا کردی
      حالا پدرم غمگین،مادر که خودآزار است
      تنهاییِ بی‌رحمم زیر سرِ خودکار است
      هر شعر که چاقیدم از وزنِ خودم کم شد
      از خانه به ویرانی،تکرارِ سلوکم شد

      زیر قدمت بانو دل ریخته‌ام برگرد
      از طاق هزاران ماه آویخته‌ام برگرد
      هر چیز به جز اسمت از حافظه‌ام تُف شد
      تا حالِ مرا دیدند سیگار تعارف شد
      گیجیِ نخِ اول،خون سرفه‌ی آخر شد
      خودکار غزل رو کرد،لب زهرِ مکرر شد
      گیجیِ نخِ دوم،بستر به زبان آمد
      هر بالشِ هرجایی یک دسته کبوتر شد

      گیجیِ نخِ سوم،دل شور برش می‌داشت
      کوتاهیِ هر سیگار با عمر برابر شد
      گیجیِ نخِ بعدی،در آینه چین افتاد
      روحی که کنارم بود هذیانِ مصور شد
      در ثانیه‌ای مجبور نبض از تک و تا افتاد
      این‌گونه مقدر بود،این‌گونه مقرر شد
      ما حاصلِ من با توست،قانونِ ضمیر این است
      دنیای شکستن‌هاست،ما؛جمعِ مکسر شد

      سیگار پس از سیگار،کبریت پس از کبریت
      روح از ریه‌ام دل کند،در متن شناور شد
      فرقی که نخواهد کرد در مردنِ من
      تنها با آن گره ابرو مردن علنی‌تر شد
      یک گامِ دگر مانده،در معرض تابوتم
      کبریت بکِش بانو،من بشکه‌ی باروتم
      هر کس غمِ خود را داشت،هر کس سرِ کارش ماند
      من نشئه‌ی زخمی که یک شهر خمارش ماند

      چیزی که شکستم داد خمیازه‌ی مردم بود
      اِی اطلسِ خواب‌آلود،این پرده‌ی دوم بود
      هرچند تو تا بودی خون ریختنی‌تر بود
      از خواهرِ مغمومم سیگار تنی‌تر بود
      هرچند تو تا بودی هر روز جهنم بود
      این جنگِ ملال‌آور بر عشق مقدم بود
      هرچتد تو تا بودی ساعت خفقان بود و
      حیرت به زبان بود و دستم به دهان بود و

      چشمم به جهان بود و بختک به شبم آمد
      روزم سرطان بود و جانم به لبم آمد
      هرچند تو تا بودی دل در قدَحش غم داشت
      خوب است که برگشتی،این شعر جنون کم داشت
      اِی پیکرِ آتش‌زن بر پیکره‌ی مردان
      اِی سقفِ مخدرها،جادوی روان‌گردان
      اِی منظره‌ی دوزخ در آینه‌ای مخدوش
      آغاز تباهی‌ها در عاقبتِ آغوش

      اِی گافِ گناه،اِی عشق،بانوی بنی عصیان
      اِی گندمِ قبل از کشت،اِی کودکیِ شیطان
      اِی دردسرِ کِشدار،اِی حادثه‌ی ممتد
      اِی فاجعه‌ی حتمی،قطعیتِ صد در صد
      اِی پیچ و خمِ مایوس،دالانِ دو سر بسته
      بیچارگیِ سیگار در مسلخِ هر بسته
      اِی آیه‌ی تنهایی،اِی سوره‌ی مایوسم
      هر قدر خدا باشی من دست نمی‌بوسم

      اِی عشقِ پدر نامرد،سر سلسله‌ی اوباش
      این دَم دَمِ آخر را این‌بار به حرفم باش
      دندان به جگر بگذار،یک گامِ دگر باقی‌ست
      این ظرفِ هلاهل را یک جامِ دگر باقی‌ست
      دندان به جگر بگذار،ته‌مانده‌ی من مانده
      از مثنویِ بودن یک بیت دهن مانده

      دنیا کمکم کرده است،
      از جمع کمم کرده است
      بی‌حاصل و بی‌مقدار
      یک صفرِ پس از اعشار
      یک هیچِ عذاب‌آور
      آینده‌ی خواب‌آور
      لیوانِ پُر از خالی
      دلخوش به خوش‌اقبالی

      راضی به اگر،شاید
      هر چیز که پیش آید
      سرگرمِ سرابی دور
      در جبرِ جهان مجبور
      لبخندی اگر پیداست
      از عقده‌گشایی‌هاست
      ما هر دو پُر از دردیم
      صد بار غلط کردیم
      ما هر دو خطاکاریم
      سرگیجه‌ی تکراریم
      من مست و تو دیوانه
      ما را که بَرَد خانه
      دلداده و دلگیرم
      حیف است نمی‌میرم

      اِی مادرِ دلتنگم، دلبازترین تابوت
      دروازه‌‌ی از ناسوت، تا شَعشعه‌ی لاهوت
      بعد از تو کسی آمد … اشکی به میان انداخت
      آن خانمِ اقیانوس … کابوس به جان انداخت
      اِی پیچ و خمِ کارون تا بندِ کمربندت
      آبستنِ از طغیان،الوند و دماوندت 

      جانم به دو دستِ توست،آماده‌ی اعجازم
      باید من و شعرم را در آب بیاندازم
      دردی که به دوشم ماند از کوه سبک‌تر نیست
      این پرده‌ی آخر بود اما غمِ آخر نیست
      دستانِ دلم بالاست،تسلیمِ دو خط شعرم
      هر آنچه که بودم هیچ،این‌بار فقط شعرم

      علیرضا آذر

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 3 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن