دل میرود ز دستم.
تو همی یک قطره ای ای دل در این دنیا
وگر خواهی ببینی هیچ هستی نَک لب دریا
نک :اینک
هیچ جوینده ندانست که جای تو کجاست...
تا شویم از عشق آزاد یقینا مرده ایم
تا شود این خانه آباد همه افسرده ایم
آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم
مـن از دو روزه هـسـتـی بـه جان شدم بیزار
خـدای شـکـر کـه ایـن عـمر جاودانی نیست
mucizelere inanırım
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخوانه ندارد
آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم
دوش از مسجد سوی می خانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)