خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 345 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 46 به 60 از 70
    1. Top | #46
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mariz
      نمایش مشخصات
      هوای دلم ابریست پدرم


      ....


      و من...


      ....


      میبارمو میبارم و میبارم







      به امید روز وصال
      باید انداختش دور...همین.

      قلب آهنی

    2. Top | #47
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      دوستان من نميخوام واسم دلسوزى كنيد يا....نه اصلامن بابامو از دست دادم شايد بعضي از دوستان كه از اول با من اشنا بودن يا شدن ميدونن ولي اينو كفتم تا بدونيد ما ادما تا عزيزانمونو از دست نديم قدرشونو نميدونيمالبته اون موقع من فقط9 سالم بود كه...خواهش ميكنم قدر باباتونو بدونيد اونارو نرنجونيد مخصوصا مادرها!!!من عاشق مادرم هستم اون نزاشت كمبود بابامو و محبتشو حس كنم از همين جام دستشو ميبوسم!اميدوارم زيرسايه ي هردوشون موفق باشيد
      وقتی داری یواشکی یک غلطی میکنی
      علاوه بر چپ و راست
      به بالا هم یک نگاهی بنداز

    3. Top | #48
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Peyman.v نمایش پست ها
      دوستان من نميخوام واسم دلسوزى كنيد يا....نه اصلامن بابامو از دست دادم شايد بعضي از دوستان كه از اول با من اشنا بودن يا شدن ميدونن ولي اينو كفتم تا بدونيد ما ادما تا عزيزانمونو از دست نديم قدرشونو نميدونيمالبته اون موقع من فقط9 سالم بود كه...خواهش ميكنم قدر باباتونو بدونيد اونارو نرنجونيد مخصوصا مادرها!!!من عاشق مادرم هستم اون نزاشت كمبود بابامو و محبتشو حس كنم از همين جام دستشو ميبوسم!اميدوارم زيرسايه ي هردوشون موفق باشيد
      خدا بیامرزدش....خییییییلی ناراحت شدم....
      ولی خدا رحمتش کنه که پسری به این خوبی ب یادگار گذاشته....
      ی بغضی گلومو گرفت که نمیتونم بقیه حرفامو بزنم.......
      دکتر شریعتی:
      خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه ی بزرگ است.
      دیدم که فاطمه نیست!
      خواستم بگویم که : فاطمه دختر محمد (ص) است.
      دیدم که فاطمه نیست!
      خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی است.
      دیدم که فاطمه نیست!
      خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است.
      دیدم که فاطمه نیست!
      خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است.
      دیدم که فاطمه نیست!
      نه...،،،
      این ها همه هست....واین همه ی فاطمه نیست..!!
      ...فاطمه، فاطـــــــــمه است...

    4. Top | #49
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط morteza19 نمایش پست ها
      خدا بیامرزدش....خییییییلی ناراحت شدم....ولی خدا رحمتش کنه که پسری به این خوبی ب یادگار گذاشته....ی بغضی گلومو گرفت که نمیتونم بقیه حرفامو بزنم.......
      ممنون داداش نظر لطف شماست لطفا خجالتم ندين!!اانشالله همه ي شما كنكوريها موفق باشيد دركتون ميكنم!!داداش غصه نخور خدا كريمه
      وقتی داری یواشکی یک غلطی میکنی
      علاوه بر چپ و راست
      به بالا هم یک نگاهی بنداز

    5. Top | #50
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Peyman.v نمایش پست ها
      ممنون داداش نظر لطف شماست لطفا خجالتم ندين!!اانشالله همه ي شما كنكوريها موفق باشيد دركتون ميكنم!!داداش غصه نخور خدا كريمه
      درک کردن ک......راستش نمیشه درکم کرد....
      نمیخوامم درکم کنیا....چون باید تجربه کنی تا بتونی درکم کنی....(اونم که خدا نکنه،تجربه کنی)
      وقتی از دنیا رفتن کسی رو میشنوم خیییییییییییلی ناراحت میشم....انگار یه لحظه میمیرم و دوباره زنده میشم....
      من از چن سال پیش فقط با نفس کشیدن زنده ام.....وگرنه....
      دکتر شریعتی:
      خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه ی بزرگ است.
      دیدم که فاطمه نیست!
      خواستم بگویم که : فاطمه دختر محمد (ص) است.
      دیدم که فاطمه نیست!
      خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی است.
      دیدم که فاطمه نیست!
      خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است.
      دیدم که فاطمه نیست!
      خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است.
      دیدم که فاطمه نیست!
      نه...،،،
      این ها همه هست....واین همه ی فاطمه نیست..!!
      ...فاطمه، فاطـــــــــمه است...

    6. Top | #51
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط morteza19 نمایش پست ها
      درک کردن ک......راستش نمیشه درکم کرد....نمیخوامم درکم کنیا....چون باید تجربه کنی تا بتونی درکم کنی....(اونم که خدا نکنه،تجربه کنی)وقتی از دنیا رفتن کسی رو میشنوم خیییییییییییلی ناراحت میشم....انگار یه لحظه میمیرم و دوباره زنده میشم....من از چن سال پیش فقط با نفس کشیدن زنده ام.....وگرنه....
      داداش ‏خصوصي لطفا اكه دوست داشتي
      وقتی داری یواشکی یک غلطی میکنی
      علاوه بر چپ و راست
      به بالا هم یک نگاهی بنداز

    7. Top | #52
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mariz
      نمایش مشخصات
      برای آنکه باید باشد و نیست...
      باید انداختش دور...همین.

      قلب آهنی

    8. Top | #53
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      دوستت دارم پدر

      مرد درحال تمیز کردن ماشین بود که متوجه شد پسر ۸ ساله اش بر روی ماشین خط می اندازد مرد با عصبانیت چندین مرتبه ضربات محکمی بر دست کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود در بیمارستان کودک انگشتانش را از دست داد کودک پرسید: «پدر انگشتانم کی رشد می کند؟» مرد نمی توانست سخنی بگوید به سمت ماشین بازگشت و شروع کرد به لگد کردن ماشین و چشمش به خراشیگی کودک خورد که نوشته بود: «دوستت دارم پدر»



    9. Top | #54
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      "اگر جانم را بگیرند... هراسی نیست پدر...
      فقط تو باش...
      همین مرا کافیست"





    10. Top | #55
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      بنام خدا
      خوشبختی یعنی قلب پدر بتپد
      پایان


    11. Top | #56
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      در سایه آفتاب پدر

      پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته‏ ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه‏ات، کودکی‏هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
      می‏خواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه‏هایی را خوردی که مال تو نبودند!
      ببخش اگر ناخن‏های ضرب‏ دیده ‏ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمده‏ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی‏ات بزنم. سایه‏ات کم مباد ای پدرم!
      آن روزها، سایه‏ات آن‏قدر بزرگ بود که وقتی می‏ایستادی، همه چیز را فرا می‏گرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکت‏های غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می‏ریزد.
      دلم می‏خواهد به یک‏باره، تمام بغض تو را فریاد کنم. ساعت جیبی‏ات را که نگاه می‏کنی، یادم می‏آید که وقت غنچه‏ها تنگ شده؛ درست مثل دل من برای تو.


      - - - - - - پست ادغام شده - - - - - -

      پشت‏گرمی من

      پشتم به تو گرم است. نمی‏دانم اگر تو نبودی، زبانم چطور می‏چرخید، صدایت نزنم!
      راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت می‏زنم؛ بابا!
      آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری.
      هر بار دستانم را می‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏کنی... .


      - - - - - - پست ادغام شده - - - - - -

      پناهگاه امن خانه

      شانه‏ هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
      دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود.
      در برابر توفان‏های بی‏رحم زندگی می‏ایستی؛ آن‏چنان‏که گویی هر روز از گفت‏وگوی کوهستان‏ها باز می‏آیی.
      لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند.
      تویی که صبوری‏ات، دل‏های ناامید را سپیده‏دم امیدواری است. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می‏آید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره‏های خانه را باران می‏پاشند.
      آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.
      [B][

      دریـ~~ا نیــازیــ نــــدارـهـ بــــــزرگـــــیــشـو ثــابـتــ کــنـهــ

      ـهــیــــچ صـخـــرـهـ ایــ نـمـیــتــونــهــ رودخـ~~ـونـهــ رو ســ ــاکـتــ کــنــهــ

      /B]

    12. Top | #57
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات


      شیرین لبی که،شکر خدا،در کنارمش


      سهل است اگر عزیزتر از جان شمارمش



      محبوب من،فرشته ی من،پدر من است



      از جان و دل چو جان و دل دوست دارمش



      گر شیر مرغ خواهد و گر جان آدمی



      ور پشت کوه قاف،بیابم،بیارمش



      جان عزیز را که بود مایه ی حیات



      گر زان که یک اشاره کند،می سپارمش



      نقدینه یی که می دهدم گاهگه پدر



      بوسیده وز شوق مقابل گذارمش



      چونان که بت پرست به بت سجده می برد



      شب تا سحر نماز محبت گذارمش



      گر دیگری نگه کند او را به چشم بد



      نقش اجل به دفتر هستی نگارمش



      وقت وداع،الهه ی عشق و حسن را



      از بهر حفظ بر سر ره گمارمش

      [B][

      دریـ~~ا نیــازیــ نــــدارـهـ بــــــزرگـــــیــشـو ثــابـتــ کــنـهــ

      ـهــیــــچ صـخـــرـهـ ایــ نـمـیــتــونــهــ رودخـ~~ـونـهــ رو ســ ــاکـتــ کــنــهــ

      /B]

    13. Top | #58
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      پدر مثل خودکار می مونه

      شکل عوض نمی کنه


      ولی یه دفعه می بینی که نمی نویسه


      ___________________

      مادر مثل مداد می مونه


      هر لحظه تراشیده شدنشو می بینی


      تا اینکه تموم می شه
      تشنه ی اشک هایی هستم که وحشیانه بر روی گونه هایت جاری خواهد شد ..

      M-aB

    14. Top | #59
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات



      به سلامتی پدری که «نمیتوانم»را در چشمانش زیاد دیدیم ولی هرگز از زبانش نشنیدیم ...

    15. Top | #60
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!

      پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم
      من شيرم يا تو؟

      پسر ميگه : من..!!


      پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!

      پسر ميگه : بازم من شيرم...

      پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره
      ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟

      پسر ميگه : بابا تو شيري...!!

      پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟

      پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود
      فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...

      به سلامتي هرچي پدره

    صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 345 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن