خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 40

    موضوع: عزت نفس

    1. Top | #1
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات

      عزت نفس

      مخاطب این تاپیک خودم هستم ، البته من در بهمن 98 ، محمد حسین حالا که غرق در خودویرانگری شدی حالا که بیشتر از همیشه احساس خستگی و شکست میکنی ، میخوام برای خودم که سال پیش این موقع ها حسابی بهم ریخته بودم بنویسم
      "«مردم» خود یک موجود محسوب می‌شود. موجودی که هیچ شباهت یا ربط مستقیمی به تک تک انسانها ندارد. به همان اندازه که سلول‌های بی‌شعور در کنار هم جمع می‌شوند و موجودی ذی‌شعور می‌سازند، انسانهای ذی‌شعور هم می‌توانند در کنار هم جمع شوند و موجودی بی‌شعور بسازند. همان غولی که من به آن «مردم» می‌گویم!"

      بزرگترین شکست ها و عمیق ترین زخم هایی که یک فرد تجربه میکنه از جانب خودشه نه دیگران.
      برای ادامه دادن به تلاش نیاز به انرژی و حال مناسب داری ولی حواست نیست که در خودقضاوت کردن ها ، در مقایسه کردن ها ، در حسرت ها ، در خاطره ی شکست ها ، در ترس از آینده ، خودت رو دفن کردی.

      به گذشته نگاه میکنی ، به یاد افرادی میفتی که یک زمان در یک کلاس با هم بودید ولی اونا الآن کجان و من کجا ...
      اصلن چرا تلاش کنم ؟ چرا صبح زود بیدار شم ؟ شاید بهتر باشه همیشه یه شکست خورده باشم...


      خب ، از حال و هوای اون روزا بیشتر نگم که چیز جالب و مثبتی ازش گیرمون نمیاد.
      میخوام بخودم بگم ، تو داری سرمایه ای رو از دست میدی ، سرمایه ای که اگه ازدست بره زندگی برات بی معنی میشه ، سرمایه ای که اگه خرجش کنی حتی بعداز رسیدن به هدفت احساس تهی بودن خواهی کرد.
      هربار که توی ذهنت خودت رو ویران میکنی ، هردفعه که دیگران رو میذاری روی قله موفقیت و خودت رو در باتلاق رها میکنی تا برچسب های مختلف رو به خودت بزنی ، درواقع داری سرمایه ات رو ازدست میدی ، و کم کم از خودت متنفر خواهی شد.

      سرمایه ی عزت نفس (self-esteem)
      شاید به مجموعه ی حس ارزشمند بودن و خودباوری نسبت به توانایی ها بشه گفت عزت نفس.
      self-esteem is used to describe a person's overall sense of self-worth or personal value. In other words, how much you appreciate and like yourself. It involves a variety of beliefs about yourself, such as the appraisal of your own appearance, beliefs, emotions, and behaviors.

      بذار برات مثال کنکوری بزنم ، دیدی وقتی برنامه ای میریزیم ولی بهش عمل نمیکنیم چه حسی پیدا میکنیم ، مشخص کردن برنامه و عمل نکردن بهش باعث کم شدن سرمایه عزت نفس میشه.
      میدونی دیگه چی باعث کم شدن این سرمایه میشه ؟ بذار چندتاش رو نام ببرم :
      هدف گذاری و نرسیدن بهش
      کمال گرایی در زمینه های مختلف
      اهمال کاری و به تعویق انداختن
      غرق کردن خود در افکار منفی و شکست ها
      نپذیرفتن اشتباهات و دلیل آوردن ( کسی که برای یک اشتباه هزار دلیل بیاره در مجموع هزارویک اشتباه انجام داده)
      قضاوت های بیش از حدی که از خودمون میکنیم

      این ها چند نمونه از مواردی هستن که سرمایه ی شما رو میدزدن و شما با تکرار کردنشون (چه بصورت خودآگاه چه ناخودآگاه) ، یک گام به چیزی که نباید نزدیک تر میشید.

      برای خود من ، دلیل اصلی حال بدم خالی شدن از عزت نفس بود ... دیگه خودم رو آدم ارزشمندی نمیدونستم ، باورم رو از دست داده بودم ... از زمین و زمان مینالیدم ، نسبت به گذشته حس پشیمونی میکردم.

      ازت میخوام برای اینکه از این حالت دربیای خودت رو دربرابر خودت قرار بدی، باید تمرین کنی بجای دست و پا زدن محکم بلند شی
      باید آگاهی هات رو به عمل ترجمه کنی
      باید تصمیم هات رو خودت بگیری
      باید دست به کار شی ، اهمال کاری رو بکشی
      باید کمال گراییه مقایسه ای رو دفن کنی و خودت رو ارزشمند بدونی ، انقدر ارزشمند که برای خواسته هات تلاش کنی
      باید در امروز زندگی کنی و برای همین لحظه تصمیم هات رو اجرا کنی و براشون عرق بریزی
      باید بتونی وقتی اتفاقی افتاده و برای واقعیت ها تفسیر و تحلیل و احساسات رو تفکیک کنی نه اینکه براساس احساس فقط روی خودت برچسب بزنی و منفعل باقی بمونی

      منفی‌گرایی می‌تواند کشنده باشد
      شکنجه ی خاموش = در جنگ کره ، هزاران آمریکایی در بازداشتگاه های کره شمالی زندانی شدن .
      سربازان آمریکایی در بازداشتگاه‌هایی نگهداری می‌شدند که بر اساس عُرف، نمیشد آن‌ها را نامتعارف یا بی‌رحمانه توصیف کرد. اسیران در آن‌ها از غذای کافی، آب و سرپناه بهره‌مند بودند و در معرض هیچ‌یک از تکنیک‌های شکنجه‌ی فیزیکی که در آن زمان رایج بود (مثلاً فشار دادن بریده‌ی چوب بامبو به زیر ناخن‌ها) قرار نمی‌گرفتند
      در واقع می‌توان گفت تعداد موارد گزارش‌شده‌ی تعرض فیزیکی در بازداشتگاه‌های کره‌ی شمالی، کمتر از هر بازداشتگاه جنگی دیگری بوده که در تاریخ ثبت شده است.
      پس چرا بسیاری از سربازان آمریکایی در این کمپ‌ها می‌مردند؟
      بازداشتگاه آن‌ها با سیم‌خاردار احاطه نشده بود. نگهبانان مسلح، دور تا دور بازداشتگاه نایستاده بودند. اما هیچ سربازی تلاشی برای فرار انجام نداد
      وقتی که بازماندگان آزاد شده و در اختیار صلیب سرخ ژاپن قرار گرفتند، به آن‌ها این فرصت را دادند که با عزیزان‌شان تماس بگیرند و بگویند که زنده‌اند. اما افراد بسیار کمی حاضر شدند چنین تماسی را برقرار کنند.
      این سربازان، حتی پس از برگشت به خانه، رابطه‌ی دوستی یا هر جنس دیگری از رابطه را میان یکدیگر حفظ نکردند. دکتر مایر در توصیف این وضعیت چنین می‌گفت: «آن‌ها بدون هرگونه سیمان و فولاد، زندانی یک سلول انفرادی باقی ماندند.»
      مایر یک بیماری جدید را در بازداشتگاه‌های سربازان کشف کرد: «ناامیدی مفرط.» این عادی شده بود که سربازان، داخل آلونک‌های خودشان بخزند و ناامیدانه به در و دیوار خیره شوند و هیچ تلاشی برای زنده ماندن و بقا به خرج ندهند. یک گوشه بنشینند، لحاف روی سرشان بکشند و پس از یکی دو روز بمیرند.
      سربازان به این وضعیت می‌گفتند: «بُریدن.» [ فلانی هم بُرید. ] پزشکان این وضع را «میراسموس» نام‌گذاری کردند. یا به زبان مایر: «رها کردن مقاومت» و «انفعال».
      این سربازان بدون وجود آزار فیزیکی و باوجود فراهم بودن امکانات غذایی بدون دلیل پزشکی میمردند... دلیل این موضوع خالی شدن سربازان از سرمایه ی عزت نفس بود ... در این زندان ها وظایف و برنامه هایی برای زندانی ها مشخص شده بود که هرروز بیشتر باعث خالی شدن انسان از عزت نفس میشد.


      این تو و این داستان زندگی
      رقیب خودتی ، عامل پیشرفت خودت ، عامل شکست خودت
      میخوای باخودت کاری کنی تا سرنوشتت مثل سربازای آمریکایی بشه
      یا قراره خودت رو ارزشمند بدونی ؟

      ویرایش توسط Zero_Horizon : 28 آبان 1402 در ساعت 19:36

    2. Top | #2
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      حاجی ایول از این تاپیکا بیشتر بزن نیاز داریم

    3. Top | #3
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط matinaz نمایش پست ها
      حاجی ایول از این تاپیکا بیشتر بزن نیاز داریم
      این دست از بحث ها رو میشه خیلی جزئی تر و مفصل تر درموردش نوشت ... اینکه چی میشه آدم به تدریج از خودش متنفر میشه و نتیجه اش میشه کارایی که زندگی آدم رو فلج میکنن

      ولی این همه جزئی شدن شاید تاثیرگذاری مطلب رو کاهش بده


    4. Top | #4
      کاربر نیمه فعال

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      سلام

      این تاپیک منو برد به پارسالم
      فقط خدارو شکر میکنم که این روزا بهتر حالم

      من خودمو یک سال سرکوب کردم ولی خیلی خیلی شدید تر
      حتی به اینکه دیگه تو این دنیا نباشم هم شب های زیادی تا صبح فکر کردم
      به یه پوچی و بی هدفی وحشتناکی رسیده بودم
      کارم این بود شبا تا صبح بشینم و گریه کنم
      از دنیا و کتابا و درس و خودم و زمین و زمان متنفر بودم
      با اینکه درسم خیلی خوب بود ذره ای خودمو باور نداشتم
      فقط از درون خودمو هر روز بیشتر خورد میکردم
      انقدر یه چیزایی رو به خودم تلقین کرده بودم که سر جلسه کنکور حاام بد شد و 2 بار از جلسه اومدم بیرون
      و تهش این شد که اونایی که از من خیلی پایین تر بودن الان دانشجوی پزشکی و دندون دانشگاه تهران و شیراز و اصفهان و... ان و من لقب پشت کنکوری رو یدک میکشم
      حالا این که چی شد من از اون جهنمی که توش گیر افتادم نجات پیدا کردم بماند

      فقط اینارو نوشتم که بهتون بگم
      آهای دوستی که این ظلم رو در حق خودت می کنی
      زندگی تو
      وجود تو
      ارزش داره
      خودتو برای یه سری باور ها و افکار پوچ که واقعا ارزشی ندارن تباه نکن
      تو انسانی ، اشرف مخلوقاتی
      مگه میشه کاری باشه تو این دنیا که نشه انجامش بدی
      انتخاب الان تو نه تنها زندگی شغلی ات بلکه تمام ابعاد زندگی ات رو تحت الشعاع قرار میده
      الان خودتو سرکوب کنی تو جاهای دیگه زندگی ات هم همین کارو میکنی
      پس لطفا دست بکش
      انتخاب کن که بهترین هارو برای خودت بسازی
      بهترین هایی در حد توانایی ات
      چون باور دارم که میتونی
      چون خودم تونستم
      و با چشم معجزه ای که خودم برای خودم ساختم و رو این روزا دارم میبینم


      از جناب zero هم به خاطر این تاپیک متشکرم
      یه چیزایی رو یادم اورد که نیاز داشتم همین امروز و همین لحظه که فروم رو باز کردم یکی بهم یادآوری کنه
      سپاس فراوان

    5. Top | #5
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Negin_M27 نمایش پست ها
      خیلی تاپیک عالی و پر از مفهومی بود!!
      ممنونم ازتون ان شالله همیشه موفق و خوشحال باشید
      ممنون

      ایشالا بعداز کنکور یه تاپیک درهمین موضوع ولی دقیق تر و پرمحتوا تر میزنم و پرده ای رو برمیدارم تا نشون بدم چجوری خودمون رو درطی این مسیر کنکور و این چندسال اخیر تخریب و نابود کردیم ، زخم هایی که اگه التیام پیدا نکنن فارغ از اینکه چه رتبه و چه رشته ای قبول شدیم دیگه طعم زندگی و انسان بودن رو نخواهیم چشید

      چیزی که به شخصه بشدت بعداز کنکور ازش ضربه خوردم و دنیام پوچ و نابود شد


    6. Top | #6

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Zero_Horizon نمایش پست ها
      ممنون

      ایشالا بعداز کنکور یه تاپیک درهمین موضوع ولی دقیق تر و پرمحتوا تر میزنم و پرده ای رو برمیدارم تا نشون بدم چجوری خودمون رو درطی این مسیر کنکور و این چندسال اخیر تخریب و نابود کردیم ، زخم هایی که اگه التیام پیدا نکنن فارغ از اینکه چه رتبه و چه رشته ای قبول شدیم دیگه طعم زندگی و انسان بودن رو نخواهیم چشید

      چیزی که به شخصه بشدت بعداز کنکور ازش ضربه خوردم و دنیام پوچ و نابود شد

      مشکل همینه/ ناخواسته درگیر این موضوعات می شیم انگار، کمال گرایی از بین رفتن اعتماد بنفس و عزت نفس، افکار منفی و... و نامردی اینجاس ک اغلب خودمون خبر نداریم فکر میکنیم طبیعیه و..
      خود من، دیروز کشش شیمی نداشتم، و‌پر از عذاب وجدان بودم ک من کم کاری کردم، بازنده ام و... در صورتی ک بقیه درسا رو با۴۰۰تست جمع کرده بودم!!
      «غـــــــــیر فعــــــــــال»
      ۱۶/ ۴ /۱۴۰۰ _ ۱۶ / ۴ /۱۴۰۱

    7. Top | #7
      کاربر انجمن

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      عدم اعتماد به نفس و مقایسه خیلی بده من گاهی اوقات دچارش میشم و کل شبم رو فقط فکر میکنم. درسم خیلی خوبه از وقتی که وارد دهم شدم درسارو خوب خوندم و وضع درسیم خیلی عالیه اما اینقد خودمو دست کم میگیرم که گاهی اوقات ناخواسته خودمو قانع میکنم ک ب پزشکی شهر خودمم(منطقه سه ) قانع شم

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      نمونه موفق یک تایپیک انگیزشی ک واقعن انگیزه اش یهو و الکی نیس و موندگارع
      ممنوح
      میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس

    9. Top | #9
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      مطالب تاپیکتون بسیار عالی هستن فقط اگه میشه عنوان تاپیک رو عوض کنین
      وارد انجمن ک میشیم یکی عنوان تاپیکش مرگه یکی شکنجس یکی حالش بده....یه نفر مث من مغزش خیلی زود تحت تاثیر این کلمات قرار میگیره و حالش رو به بدی میره اگه میشه از عناوین مثبت تر استفاده کنین

    10. Top | #10
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Zero_Horizon نمایش پست ها
      مخاطب این تاپیک خودم هستم ، البته من در بهمن 98 ،
      محمد حسین حالا که غرق در خودویرانگری شدی حالا که بیشتر از همیشه احساس خستگی و شکست میکنی ، میخوام برای خودم که سال پیش این موقع ها حسابی بهم ریخته بودم بنویسم


      "«مردم» خود یک موجود محسوب می‌شود. موجودی که هیچ شباهت یا ربط مستقیمی به تک تک انسانها ندارد. به همان اندازه که سلول‌های بی‌شعور در کنار هم جمع می‌شوند و موجودی ذی‌شعور می‌سازند، انسانهای ذی‌شعور هم می‌توانند در کنار هم جمع شوند و موجودی بی‌شعور بسازند. همان غولی که من به آن «مردم» می‌گویم!"

      بزرگترین شکست ها و عمیق ترین زخم هایی که یک فرد تجربه میکنه از جانب خودشه نه دیگران.
      برای ادامه دادن به تلاش نیاز به انرژی و حال مناسب داری ولی حواست نیست که در خودقضاوت کردن ها ، در مقایسه کردن ها ، در حسرت ها ، در خاطره ی شکست ها ، در ترس از آینده ، خودت رو دفن کردی.

      به گذشته نگاه میکنی ، به یاد افرادی میفتی که یک زمان در یک کلاس با هم بودید ولی اونا الآن کجان و من کجا ...
      اصلن چرا تلاش کنم ؟ چرا صبح زود بیدار شم ؟ شاید بهتر باشه همیشه یه شکست خورده باشم...


      خب ، از حال و هوای اون روزا بیشتر نگم که چیز جالب و مثبتی ازش گیرمون نمیاد.
      میخوام بخودم بگم ، تو داری سرمایه ای رو از دست میدی ، سرمایه ای که اگه ازدست بره زندگی برات بی معنی میشه ، سرمایه ای که اگه خرجش کنی حتی بعداز رسیدن به هدفت احساس تهی بودن خواهی کرد.
      هربار که توی ذهنت خودت رو ویران میکنی ، هردفعه که دیگران رو میذاری روی قله موفقیت و خودت رو در باتلاق رها میکنی تا برچسب های مختلف رو به خودت بزنی ، درواقع داری سرمایه ات رو ازدست میدی ، و کم کم از خودت متنفر خواهی شد.

      سرمایه ی عزت نفس
      شاید به مجموعه ی حس ارزشمند بودن و خودباوری نسبت به توانایی ها بشه گفت عزت نفس.

      بذار برات مثال کنکوری بزنم ، دیدی وقتی برنامه ای میریزیم ولی بهش عمل نمیکنیم چه حسی پیدا میکنیم ، مشخص کردن برنامه و عمل نکردن بهش باعث کم شدن سرمایه عزت نفس میشه.
      میدونی دیگه چی باعث کم شدن این سرمایه میشه ؟ بذار چندتاش رو نام ببرم :
      هدف گذاری و نرسیدن بهش
      کمال گرایی در زمینه های مختلف
      اهمال کاری و به تعویق انداختن
      غرق کردن خود در افکار منفی و شکست ها
      نپذیرفتن اشتباهات و دلیل آوردن ( کسی که برای یک اشتباه هزار دلیل بیاره در مجموع هزارویک اشتباه انجام داده)
      قضاوت های بیش از حدی که از خودمون میکنیم

      این ها چند نمونه از مواردی هستن که سرمایه ی شما رو میدزدن و شما با تکرار کردنشون (چه بصورت خودآگاه چه ناخودآگاه) ، یک گام به چیزی که نباید نزدیک تر میشید.

      برای خود من ، دلیل اصلی حال بدم خالی شدن از عزت نفس بود ... دیگه خودم رو آدم ارزشمندی نمیدونستم ، باورم رو از دست داده بودم ... از زمین و زمان مینالیدم ، نسبت به گذشته حس پشیمونی میکردم.

      ازت میخوام برای اینکه از این حالت دربیای خودت رو دربرابر خودت قرار بدی، باید تمرین کنی بجای دست و پا زدن محکم بلند شی
      باید آگاهی هات رو به عمل ترجمه کنی
      باید تصمیم هات رو خودت بگیری
      باید دست به کار شی ، اهمال کاری رو بکشی
      باید کمال گراییه مقایسه ای رو دفن کنی و خودت رو ارزشمند بدونی ، انقدر ارزشمند که برای خواسته هات تلاش کنی
      باید در امروز زندگی کنی و برای همین لحظه تصمیم هات رو اجرا کنی و براشون عرق بریزی
      باید بتونی وقتی اتفاقی افتاده و برای واقعیت ها تفسیر و تحلیل و احساسات رو تفکیک کنی نه اینکه براساس احساس فقط روی خودت برچسب بزنی و منفعل باقی بمونی

      منفی‌گرایی می‌تواند کشنده باشد
      شکنجه ی خاموش = در جنگ کره ، هزاران آمریکایی در بازداشتگاه های کره شمالی زندانی شدن .
      سربازان آمریکایی در بازداشتگاه‌هایی نگهداری می‌شدند که بر اساس عُرف، نمیشد آن‌ها را نامتعارف یا بی‌رحمانه توصیف کرد. اسیران در آن‌ها از غذای کافی، آب و سرپناه بهره‌مند بودند و در معرض هیچ‌یک از تکنیک‌های شکنجه‌ی فیزیکی که در آن زمان رایج بود (مثلاً فشار دادن بریده‌ی چوب بامبو به زیر ناخن‌ها) قرار نمی‌گرفتند
      در واقع می‌توان گفت تعداد موارد گزارش‌شده‌ی تعرض فیزیکی در بازداشتگاه‌های کره‌ی شمالی، کمتر از هر بازداشتگاه جنگی دیگری بوده که در تاریخ ثبت شده است.
      پس چرا بسیاری از سربازان آمریکایی در این کمپ‌ها می‌مردند؟
      بازداشتگاه آن‌ها با سیم‌خاردار احاطه نشده بود. نگهبانان مسلح، دور تا دور بازداشتگاه نایستاده بودند. اما هیچ سربازی تلاشی برای فرار انجام نداد
      وقتی که بازماندگان آزاد شده و در اختیار صلیب سرخ ژاپن قرار گرفتند، به آن‌ها این فرصت را دادند که با عزیزان‌شان تماس بگیرند و بگویند که زنده‌اند. اما افراد بسیار کمی حاضر شدند چنین تماسی را برقرار کنند.
      این سربازان، حتی پس از برگشت به خانه، رابطه‌ی دوستی یا هر جنس دیگری از رابطه را میان یکدیگر حفظ نکردند. دکتر مایر در توصیف این وضعیت چنین می‌گفت: «آن‌ها بدون هرگونه سیمان و فولاد، زندانی یک سلول انفرادی باقی ماندند.»
      مایر یک بیماری جدید را در بازداشتگاه‌های سربازان کشف کرد: «ناامیدی مفرط.» این عادی شده بود که سربازان، داخل آلونک‌های خودشان بخزند و ناامیدانه به در و دیوار خیره شوند و هیچ تلاشی برای زنده ماندن و بقا به خرج ندهند. یک گوشه بنشینند، لحاف روی سرشان بکشند و پس از یکی دو روز بمیرند.
      سربازان به این وضعیت می‌گفتند: «بُریدن.» [ فلانی هم بُرید. ] پزشکان این وضع را «میراسموس» نام‌گذاری کردند. یا به زبان مایر: «رها کردن مقاومت» و «انفعال».
      این سربازان بدون وجود آزار فیزیکی و باوجود فراهم بودن امکانات غذایی بدون دلیل پزشکی میمردند... دلیل این موضوع خالی شدن سربازان از سرمایه ی عزت نفس بود ... در این زندان ها وظایف و برنامه هایی برای زندانی ها مشخص شده بود که هرروز بیشتر باعث خالی شدن انسان از عزت نفس میشد.


      این تو و این داستان زندگی
      رقیب خودتی ، عامل پیشرفت خودت ، عامل شکست خودت
      میخوای باخودت کاری کنی تا سرنوشتت مثل سربازای آمریکایی بشه
      یا قراره خودت رو ارزشمند بدونی ؟
      سلام متنت خیلی خوب بود

      اگ اشتبا نکنم یکی از اون برنامه ها واسه زندونیا این بود که مسئولین زندون ،نامه های که از دست خونواده میرسید دستشون که بدن به زندونیا رو تغییر میدادن به پر از خبرا و احساسات ناامیدانه و خیلی تلخ!
      خیلی جالبِ آدم میتونه از اوج ناامیدی زود به مرگ برسه...
      انتقام از زندگی ( اینکه به چیزایی که مانع و سختی واست گذاشته بهش برسی... ) میتونه یه هدف دائمی باشه ؟ مث کتاب و فیلم سینمایی 2017 پاپیون؟ درگیر این افکار شدم ...
      کلن چیزی ک بیش از حد بهش فک کرد و توش غرق شد فلسفه ش تغییر میکنه
      کنکور هم دقیقا همینه : )
      ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
      مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
      ویرایش توسط be_quick : 30 اردیبهشت 1400 در ساعت 16:10

    11. Top | #11
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      خیلی مطلب خوبی بود من از بیان شیوای استارتر لذت بردم ولی به نظرم ادم از عزت نفس شاید نمیره ولی از بی خوابی و استرس شبانه هزار بار میمیره و زنده میشه من کارم تا صبح شده استرس مغز لعنتیم تا صبح یه موضوع رو بارها تکرار میکنه و به نتیجه میرسه و باز هم تکرار میکنه مثل اینکه بگی دو دو تا میشه چهارتا و باز برگردی همونو حساب کنی درست مثل یه دایره که هر سری به نقطه شروع میرسی دوستانی که پشت کنکور میمونن بدونن که عوارض روانیه این کار به ریسک کل ثروت دنیا نمی ارزه

    12. Top | #12
      کاربر برتر
      کاربر فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      سلام ....
      ممنون و سپاس از کمکتون به بچه ها...
      25 : 32 : 13 : 00

    13. Top | #13
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mahsakiasi نمایش پست ها
      مطالب تاپیکتون بسیار عالی هستن فقط اگه میشه عنوان تاپیک رو عوض کنین
      وارد انجمن ک میشیم یکی عنوان تاپیکش مرگه یکی شکنجس یکی حالش بده....یه نفر مث من مغزش خیلی زود تحت تاثیر این کلمات قرار میگیره و حالش رو به بدی میره اگه میشه از عناوین مثبت تر استفاده کنین
      آره ،کم کم داریم با عنوان ها انجمن رو تبدیل به تونل وحشت میکنیم

      چشم... عنوان مناسبی به ذهنم بیاد عوضش میکنم


    14. Top | #14
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط meghdad نمایش پست ها
      محمد حسین درود برتو پسر ...چقد خوب نوشتی ...
      چقد خوب درک میکنی ....همه ماها همین هستم(جمعیت کنکوری) هممون با تک تک سلولهامون این حرفات درک میکنیم...

      ولی محمد حسین داداش من من خیلی از جمعیت کنکوریهایی ک شرایط شون مثل من هستش فک میکنن شرایط تغییر میکنه ایده آل میشه یه منجی پیدا میشه کمکمون میکنه..


      ولی داداشم اینم بگو نجات دهنده ای درکار نیست توی این دنیا منجی فقط خود تویی توی این ۲۲ سال عمری که داشتم فهمیدم هیچوقت شرایط برای افرادی ک توی وضعیت من زندگی میکنن با کنکور سرکار دارند چیزی تغییر نمیکنه نجات دهنده ای وجود نداره بجز خودت ناجی فقط خود تو هستی باید توبه کنی تصمیم بگیری از باتلاق زندگی بیرون بیایی روی خودت سرمایه گذاری کنی خودت رو ارزشمند بدونی عمرت ارزشمند بدونی الکی نسوزونیش ...شرایط هیچوقت ایده آل و آماده مهیا نمیشه... کسی دست کمک به سمتت دراز نمیکنه... باید یاد بگیری از زحمهات دردهات از تجربه هایی ک کسب کردی دست روی زانوت بزاری بلند شی اون تصمیمی ک گرفتی هدفی ک توی ذهنت روش متمرکز بشی و مقدمات ابزار لازمش تهیه کنی روی خودت تمرین ممارست پشتکار تلاش کردن راه درست از بیراهه بشناسی روی خودت کارکنی خودت ارزشمند بدونی خیلی از همسن سالای من از جمله سالهاست با این شکنجه خاموش ها خودمون زجر کش میکنیم و اگر دست به اقدام تغیر نزنیم مهر اتشین داغ حسرت نرسیدنش تا آخر عمر باهامون هستش...
      توی این ماراتن مهم نیست کی شروع میکنی به خودت میایی هدفگذاری میکنی ولی مهم اینه توی آخر خط مسیر نفر چندم باشی مهم اینه در آخر به هدفت برسی داداش گلم دوستای خوبم خانواده کنکوری عزیز تر از جانم تورو به هرکی میپرستید دست از مقایسه بکشید دور هرکسیو ک ازینحرفا میزنه خط قرمز بکشین تو فقط باید توی دایره زندگی خودت خودت رو با خودت مقایسه کنی تلاش دیروز امروزت و....زندگی بیرحمه کنکور بیرحمه این یه جنگ بین اراده هاست هیچکسی دلش واسه تو نمیسوزه نه خانواده نه هیچ کس دگ نق زدن بزار کنار دستت رو روی زانوت بزار بلند شو بجنگ واسه اهدافت راه رو برای خودت مهیا کن صاف کن مشکلاتت رفع کن.
      همه ی آدمای موفق روی خودشون سرمایه گذاری کردن برای اهدافشون جنگیدن بهشون رسیدن.
      دست از حسادت نق زدن بردار خودت رو تکون بده به هدفت برس.
      اینهمه ادم موفق شدن بهترین وضع زندگی دارن تو چرا یکی از اونها نباشی؟
      تو اشرف مخلوقاتی یه کنکور ساده ک یه چندتا کتاب دبیرستان نمیتونه تورو برای رسیدن به یه زندگی خوب متوقف کن...
      به زندگیت نظم بده اهدافت اولویت بندی دسته بندی کن ابزار مقدمات تهیه کن و استارت بزن روی خودت سرمایه گذاری کن.
      نه خودت رو با کسی با فلان بچه فامیل دوست همسایه مقایسه کن ...
      کمترم واسه خودت رویا پردازی کن ...سعی تلاشت جوری باشه ک بتونی از پسش بر بیایی همیشه میگن سنگ بزرگ نشونه نزدنه یعنی اگر میخوای کاری درست انجام بدی سعی کن توی مقیاس کوچک روش کارر کن بتونی به نحو احسن انجام بدی این کارهای کوچک روزی تبدیل به زنجیر بزرگی میشن ک تورو میسازن....
      نظم هدفگذاری اولویت بندی استارت تلاش تلاش تلاش
      یادت نره روی اراده اعتماد به نفس عزت نفست کارکنی؟
      توی این زندگی کی میخوای باشی؟؟
      پول کتاب نداری بلند شو یه. کار پیدا کن دنبالش بگرد ... هرماه یه مقداری از پولت ذخیره کن واسه خودت کتاب بخر میبنی بعد چندماه کل کتابات گرفتی ساعت مطالعتم عالیه آزمون میخوای بری پول آزمونتم میتونی قسطی بدی مشکلی نیس یامیتونی قرض بگیری ....حالاک مشکلات اولیه راه جور شد استارت بزن خوب درست رو بخون آزمونتو بده تمرکزت روی زندگی خودت باشه هرکسی توی مسیر لاین خودش داره حرکت میکنه یکی ممکنه زودتر از تو به اون هدفه برسه یکی دگ دیرتر مهم اینه توی میخوای کی برسی نفرچندم باشی؟...
      رویا و اهداف قشنگ تو تاریخ انقضایی ندارن یه نفس عمیق بکش یکبار برای همیشه کلکش رو بکن...
      زندگیتو ازین سیکل معیوب تکرار ریپیت دربیار ...ثابت قدم باش.
      درسته اولش یکم ترس داره قدم برداشتن ولی همینک دلت به دریا زدی اومدی جلو نشون میده چقد به حرفی ک زدی هدفی ک دای متعهد هستی .
      Earn your spot in this life
      اگر الان ک جوون هستی ۱۸ یا ۲۲ یا ۲۴ سالته انجامش بدی بهش برسی بقیه عمرت دگ حسرتشو نمیخوری .
      باورم کن حسرت نرسیدن نتونستن خیلی بده،نزار توی درونت لونه کنه

      ممنون رفیق
      مثل همیشه به نکات خوبی اشاره کردی و حرفات درسته

      داخل تاپیک " http://forum.konkur.in/thread75279.html " یکم درمورد موضوعی که اشاره کردی نوشتم


    15. Top | #15
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      و چقدر محمد حسین جلوتر از سن و سالشه

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن