خب دوستان بزارید یه خاطره تعریف کنیم،آقا ما کلاس یازدهم(اواسط عیدش)بودیم و به جمعی از دوستان تصمیم به ثبت نام در آزمون قلم چی کردیم،اون اوایل خانواده هامون خیلی خوشحال بودن که ما سربه راه شدیم ولی چون ما درس نمیخوندیم همش بین 4500 تا دیگه نهایتا 550 تا اواسط اردبیهشت بودیم،آقا اولین آزمون رو دادیم و اومدیم به معلم شیمیمون نشون دادیم،ایشون هم بیجنبه بازی در آورد و رفت به خانواده هامون گفت که ما درس نمی خونیم،خب برای آزمون بعدی بازم درس نخوندیم و رفتیم آزمون دادیم بازم همون 4 و 5 نفرمون،همون ترازا رو آوردیم!اینجا بود که منو رفیق فابریکم از جمعه دست به کار شدیم و تا شنبه تمام کارنامه هامون رو بیا فتوشاپ بالای 6000 کردیم،همینجوری دو سه تا آزمونو میکردیم و چون اینقدر تمیز در می آوردیم کسی شک نمیکرد
آقا نمیدونم اون موقع دقیقا چی شد من اون آزمون آخری(فکر کنم اواسط اردیبهشت بودش)رفته بودم تهران و دوستم(فقط ما دوتا خبره کامپیوتر تو مدرسه بودیم)مریض شده بود،اون 3 نفر احمق هم میخواتن ضایع نشن اومدن تغییرات رو از 4500 نه تنها به 6000،بلکه طی یکک عملیات انتحاری به 7300(فرض کن هر سه نفرشون شدن 7300!!)انجام دادن،ولی نمیدونستن که آقا برای اینکه ضایع نشه باید با فتوشاپ انجام داد(اینا با برنامه پینت!!(چون بلد نبودن)انجام دادن،بعدش من چون شنبش عین دوستم که مریض بود مدرسه نرفته بودم یک شنبه رفتیم مدرسه (من و دوستم از یه جای راه،مسرمون یکی میشد و 10 دقیقه ای سر صبح با هم پیاده میرفتیم)دیدم ساعت 7 صبح هم خانواده من!،هم خانواده دوستم هم اون سه تا احمق تو دفتر مدیر هستن (تازه ما روحمون هم از قضیه خبر نداشت)و .....
با عرض معذرت بقیه اش غیر قابل توضیحه