خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10
    1. Top | #1
      کاربر انجمن

      Maghror
      نمایش مشخصات

      احتمالا انگیزشی( داستان قبول شدن پزشکی در سه ماه)

      خیلی خیلی خیلی مهم

      این داستان واقعی رو بخونین این دوست عزیزمون تو ناشناس برای من فرستادند
      مهسای عزیزم از امشب شد یکی از بهترین دوستای بااراده ی من

      من با خوندنش تعجب کردم اشک ریختم بهش افتخار کردم و تمام قد برای اراده ش ایستادم و تشویقش کردم

      ‌ ‌ ‌‌‌ ‌
      سلام سمیراجان
      من مهسا هستم دانشجوی ترم اخر پزشکی گیلان
      خواهر کنکوری دارم که از مطالب کانال خوبت براش میفرستم
      اول میخواستم ازت تشکر کنم بابت اینکه علمت رو در اختیار بچه ها میذاری
      دوم یکم راجع به خودم بگم یکم متفاوت تر از بقیه اینکه نخوندم و اینا نبود
      سال کنکورم بکوب و دیوانه وار درس میخوندم ترازم عالی بود همه چی خوب
      هیچ مشکلی نداشتم به جز اضافه وزن
      به شدت وزنم رفته بود بالا
      حدودا ۴۰ کیلو اضافه وزن
      خیلی اذیتم میکرد این موضوع وزنم دیگه به ۹۰ داشت میرسید
      اخرین ازمون اسفند رو که رفتم
      سر صحبت با چند نفر باز شد و بهم پیشنهاد های مختلف برای لاغری دادن
      ک بابا سخت نگیر این کارو کن اون کارو کن …
      وسوسه شدم خب
      اذیتم میکرد این موضوع
      گفتن یکیو میشناسنن که میتونه چیزی بهم بده ک با خوردنش لاغر شم و حتی تمرکزمم سر درس خوندن میره بالا
      شماره رد و بدل شد تا یه هفته بعد
      عید بود و همه داشتن خودشونو زیبا میکردن و من خیلی چاق . خجالت میکشیدم
      زنگ زدم به اون شماره و بالاخره رسید به یه پسر
      ارتباط گرفتیم و قرار شد همو ببینیم
      بهم قرص داد گفت تا یه ماه اول یکم طول میکشه شاید زیاد تغییرنکنی اما ماه دوم شروع میکنی آب شدن و البته شروع به تعریف و تمجید های غیرمعمول و جلب توجه و همینطور ذوق و اشتیاق منی که مدت ها بود از دنیا بی خبر بود و تو اتاق و تو کتاب و تست بود
      تشنه محبتش شدم . اعتماد کردم و اعتیاد پیدا کردم.
      قرصایی بود ک توش شیشه بود
      خیلی نمیگم از اون روزا چون حالمونو خراب میکنه
      سخت بود سخت . مردم همین
      تموم زحماتم باطل شد
      شدم یه اسکلت معتاد عاشق
      وقتیم ک خانوادم فهمیدن ، پسره فرار کرد و هیچ وقتم پیداش نکردیم
      روز کنکور تو کمپ ترک اعتیاد بودم
      آرام بخش های قوی ک فقط یکم از بی قراریم کم کنه
      بگذریم تا شد شهریور و فرآیند ترکم کامل شد
      برگشتم خونه
      خانواده پشتم موند همچنان ولی خب میدیدم دلخوری تو چشاشون
      تا اسفند اون سال هیچ حرفی جز پاسخ های مهم تو جواب بقیه ک واجب بود نمیگفتم
      یه حالت لال طور…
      مینشستم تو اتاق و به میز و کتابام نگاه میکردم فقط همین
      منی که تخمین رتبم تک رقمی میداد …
      بردنم روان پزشک تا فروردین ماه سال بعد روم کار کردن تا یکم حالم بهتر شد
      خیلی باهام کار کردن تا برگردم سر درس
      دوباره تشنه درس بودم
      فروردین ثبت نام زد سنجش
      ثبت نام کردم
      و استارت زدم
      سخت بود خیلی خیلی خیلی تو کلام نمیگنجه
      واسه اعتیاد و دارو و اون جریانات هیچی یادم نمیومد هیچی
      تو ضرب و تقسیمم لنگ میزدم تمرکز نداشتم و اشتباه میکردم
      اونقدی خوندم تا از نیمه اول اردیبهشت وضعم بهتر شد
      فهمیدم چیکار کنم
      خوندم و خوندم و خوندم
      سخت بود سخت بود سخت بود
      با داروهای قوی و خواب اور میخوندم
      دیوونه شده بودم حتی روز کنکور تا سر جلسه هم لغات زبان مرور کردم
      و تهش شد رتبه ۶۵۹ ک بخاطر آب و هوای شمال دانشگاه گیلان رو انتخاب کردم
      یه دوره رفتم آلمان روانشناختی باهام کار کردن
      ذهنیتم بهتر شد
      و الان خوبم و خدارو شاکرم که این صبر و توانایی رو بهم داد و من هم ازش استفاده کردم
      دیگه پند و نصیحتی نمیمونه
      همه چی گویاس
      فقط بگم که بخاطر خودت عاقلانه بجنگ…




      ویرایش توسط شکیبآ : 08 خرداد 1399 در ساعت 15:37

    2. Top | #2
      کاربر انجمن

      Maghror
      نمایش مشخصات
      هدفم از این تاپیک این بود که شاید یه نفر شروع کنه به تلاش.

      فقط خواهش میکنم بهانه نیارید
      که طرف پولدار بوده
      یا دلش خوش بوده یا
      پایه ی قوی داشته
      تلاش کنید لطفا

    3. Top | #3
      کاربر انجمن

      Maghror
      نمایش مشخصات
      Up

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      عالی بود
      قشنگ
      اون وضعیت این بیچاره پولداری بی پولی نمیشناسه کهههه
      اصن خدای پول وختی حالت خو نیس میتونی مگه بخونی


      قشنگ بود
      مرسی ب اراده اش
      میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس

    5. Top | #5
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      up
      لازمه بخونیمشش
      میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس

    6. Top | #6
      کاربر انجمن

      Maghror
      نمایش مشخصات
      Up

    7. Top | #7
      کاربر انجمن

      Maghror
      نمایش مشخصات

    8. Top | #8
      کاربر انجمن

      Maghror
      نمایش مشخصات

    9. Top | #9
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      سلام
      جالب بود
      آفرین به این خانم محترم
      ولی همان طور که گفتی ، پایه قوی داشته ، پول داشته ، حمایت داشته ! این سه فاکتور مهم هست در موفقیت کنکور هست ، طرف رتبه تک رقمی میشده توی آزمون هاش ، خیلی سخت نیست برگرده و مجدد تلاش کنه چون هیچ چیزی در حافظه حذف نمیشه ، فقط یک مدت خاک خورده و برگشته سراغش
      مثال هایی مثل این خانم یا رستگار رحمانی اصلا مثال های انگیزشی بدرد بخوری نیستن چون اینا ذاتن پایشون قوی بوده ، واس یکی که سال ها توی مسابقات اتومبیل رانی اول میشده ، حتی اگر ده سال هم رانندگی نکنه ، دلیل نمیشه رانندگی کردن رو فراموش کنه که.
      بازم ممنون بابت داستان زیبا و غم انگیزت
      " God is that infinite All of which man knows himself to be a finite part "
      |
      خداوند ، آن بی نهایتی است که هر انسانی خودش را یک بخش محدود از آن میداند|

    10. Top | #10
      کاربر نیمه فعال

      Daghon
      نمایش مشخصات
      واااااااااااااااااااااااا ای عجب داستانی
      آفرین به این اراده و پشتکار

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 9 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 9 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن