خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

    موضوع: اشعار طنز!!!

    1. Top | #1
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات

      اشعار طنز!!!

      بچه كه بودم به من آموختند


      فحش نبايد بدهي گوسپند




      بي‎ادبي بوده از اين خانه دور


      حرف ركيكي نزني بي‎شعور




      بچه‎ي همسايه به من فحش داد


      پند پدر مادرم آمد به ياد




      بر دهنش مشت ادب كوفتم


      البته با غيظ و غضب كوفتم




      شب كه پدر قصه‎ي ما را شنيد


      نوبت آموزه دوم رسيد




      پاي مرا بست به يك ريسمان


      بر كفل و بر كف پايم زنان -




      - گفت نبايد به كسي زور گفت


      من چه كنم با توي گردن كلفت




      بچه كه بودم پدرم ياد داد


      عشق بورزم به نبات و جماد




      عشق به سوراخ ازن في‎المثل


      عشق به بوي خوش زير بغل





      عشق به انسان و طبيعت، گياه


      عشق به ارتش به بسيج و سپاه





      عشق به هم نوع ولو دشمنت


      عشق به هر كس شده، حتي زنت





      عشق به مفرد به مثني به جمع


      عشق به اينها كه رساندم به سمع




      تربيتم سير صعودي گرفت


      هيكل من رشد عمودي گرفت





      ريش و سبيلي به هم آميختم


      زشت شدم تيغ زدم ريختم




      ريختم از صورت خود پشم را


      باز عيان كرد پدر خشم را




      فرصت اندرز و نصيحت نبود


      چاره به جز فحش و فضيحت نبود





      گفت: پسر ريش تراشيده‎اي


      نفله! مگر دختر ترشيده‎اي





      كافر حربي شده‎اي ظاهرا


      قرتي و غربي شده‎اي ظاهرا




      بر سر اين صورت صافت مباد


      مورچه‎اي مي‎بكند بكس باد





      صورت سيرابي و بي‎ريش تو


      عين حرام است و نجس، دور شو





      تا نشدي مومن و اهل ثواب


      زير پل و روي مقوا بخواب




      رفتم و ريشم كه به زانو رسيد


      برگشتم پيش پدر رو سپيد




      ديد كه تي‎شرت به تن كرده‎ام


      پارچه‎اي زرت به تن كرده‎ام




      گفت: مگر پارچه كم داشتي


      لخت و پتي آمده‎اي آشتي





      اين كه شمايي پسر بنده نيست


      كسوت كفار برازنده نيست





      پيرهن و دكمه‎ي تقوات كو؟


      سبحه و انگشتر و اينهات كو؟




      هيزم دوزخ شده‎اي نره‎خر


      زود برو پيرهني نو بخر




      مختصري بود ز بسيارها


      اين همه مشتي است ز خروارها




      منحني تربيتم رشد كرد


      حيثيت و شخصيتم رشد كرد




      حاصل اين شيوه‎ی ارزنده، من


      اين من خوش ذوق ولي بد دهن.
      !LOSE YOURSELF IN SCIENCE
      ویرایش توسط Saturn8 : 11 فروردین 1399 در ساعت 16:38

    2. Top | #2
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات

      ای عزیزان پشت کنکوریتا به کی داغ و درد و رنجوری!!!

      تا به کی تست چند منظوره ؟تا به کی التهاب و دلشوره ؟

      شوخی و طعن این و آن تا چند ؟ترس و کابوس امتحان تا چند ؟

      غرق بحر تفکرید که چی ؟بی خودی غصه میخورید که چی ؟

      گیرم اصلاً شما به طور مثالکشکی، از بخت خوش، به فرض محال

      زد و شایسته دخول شدید توی کنکور هم قبول شدید

      یا گرفتید با درایت و شانس مدرک فوق دیپلم، لیسانس

      گیرم این نحسی است، سعدش چی؟اصلاً این هم گذشت، بعدش چی؟

      تازه از بعد آن گرفتاری نوبت رخوت است و بیکاری

      بعد مستی، خمار باید بود هی به دنبال کار باید بود

      آنچه داروی دردمندی هاست صفحات نیازمندی هاست

      گر رضایت دهی تو آخر سر گه شوی منشی فلان دفتر

      به تو گویند : بعله، دفتر ما هست محتاج آدمی دانا

      آشنابا اتوکد و اکسل و فری هند و آوت لوک و کورل

      باید البته لطف هم بکند چای هم، بین تایپ، دم بکند

      بکشد وانگهی به خوش رویی هفته ایی یک دوبار جارویی

      این که از این، حقوق هم فعلاً ماهیانه چهل هزار تومن!

      پس بیایید و عز و جز نکنید بی خودی هی جلز ولز نکنید.
      !LOSE YOURSELF IN SCIENCE
      ویرایش توسط Saturn8 : 11 فروردین 1399 در ساعت 16:43

    3. Top | #3
      کاربر اخراجی

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      یکسال تمام جان بکندی
      کنکورِ چو دیو بر فکندی
      سر مست و خوش از شوق قبولی
      حالا تو به هر دَری بخندی
      در وهم خود از پس فراغت
      عشق است و صفا و هم لوندی؟
      شغلی که درآمدش ز پارو
      بالا برود، نیازمندی
      خواهی چو درآمدی نجومی
      راضی نشوی به کارمندی
      ماشین فلان سواره گَردی
      بنزی، پژوئی یا که سمندی
      اندر تب و تاب ازدواج و
      یَک زندگی شکوهمندی
      ویلای شمال و تور خارج
      هیلتون هتلی، هتل گرندی!
      الحق که زرشششششششششک جایش این‌جاست!
      ارباب! دگر چه می‌پسندی؟
      بیچاره کدام کار و ماشین
      از کَلّه بران چنین چرندی
      خیلی که هنری کنی سر آخر
      با رشوه، به زور گاوبندی
      شاید بشوی مدیر کلِّ
      تعیین گِرِید ماست بندی
      در نوبت وام ازدواجت
      آن‌قدر بمانی که بگندی
      در خواب مگر سفر نمائی
      آن هم به سیاق مستمندی
      چوبی و در انتهاش شالی
      سوی برهوت بیرجندی
      گر شکوه کنی ز حال و روزت
      گوید نه کسی مَنَت به چندی
      گر حرف مرا ز جان نیوشی
      خواهم بدهم خلاصه پندی
      بگذر ز کنار این خیال و
      افکار محال گوسفندی!
      برگرد به راه واقعیت
      تا گور خودت، خودت نکندی

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 2 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن