واژگان مشابه

**mahdi nazari** · 22 اسفند 1391, 14:32

عذار: چهره
ازار: شلوار، تنبان، لنگ!
آزار: اذیت، رنج
آذار: از ماه های رومی، تقریبا مطابق با فروردین ماه
آذر: ماه نهم در تقویم شمسی
آزر: نام شخصیت بت تراش که به قولی پدر و به قولی عموی حضرت ابراهیم (ع) بود.
عذر: پوزش
آراز: مدیر انجمن!!!

**mahdi nazari** · 24 اسفند 1391, 22:03

جِرز: دیوار اتاق و ایوان

جَزر: پایین رفتن آب دریا، متضاد «مد»

جَذر: ریشه ی عدد

حَذَر: پرهیز کردن

حِرز: دعایی که روی کاغذ می نویسند و همراه خود نگه می دارند یا به بازو می بندند یا به گردن می آویزند.

هَرز: بیهوده، زاید

حِرص: طمع، آز

حَرَس: نگهبانان، جمع ِ حارس

حَصر: محاصره، تنگ گرفتن، محدود کردن

حضَر: منزل، اقامت، متضاد سفر

**mahdi nazari** · 22 فروردین 1392, 20:40

ظِل: سایه
ظِلال: سایه ها، سایبان
ً
ضَلال: گمراهی
ضلالت: گمراهی
ضال: گمراه

ذُل: خواری، ذلیل بودن
ذِلت: خواری
مذلت: خواری
ذلیل: خوار

زُل [زدن]: خیره [نگاه کردن]
زَلت: لغزش،خطا
زال: سرخروی سپیدمو، نام پدر رستم، پیرزن
تزلزل: لرزش، نامتعادل بودن

**Slow** · 22 فروردین 1392, 20:46

کلمات هم آوا:

آجل (آینده)
عاجل(شتاب کننده)

امل (آرزو)
عمل (کار)

القا (آموختن)
الغا (لغو کردن)

اساس (پایه)
اثاث (لوازم خانه)

برائت (بیزاری)
براعت (کمال فضل و ادب ، برتری)

تهدید (ترساندن)
تحدید (حد و مرز را مشخص کردن)

ثواب (پاداش اخروی)
صواب (درست و مصلحت ، صحیح)

جذر (ریشه ی دوم)
جزر (پس رفت آب دریا)

حایل (واسط)
هایل (ترسناک)

کیانا · 25 شهریور 1392, 13:01

ببخشید من یه سوال دارم
اونوقت به اینا میگن ادبیات فارسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینا که بیشترش عربیه
اگه قراره ادغامشون کنن پس دیگه چرا دوتا کتاب جداشون کردن؟

**mahdi nazari** · 17 مهر 1392, 16:19

نوشته اصلی توسط کیانا

ببخشید من یه سوال دارم
اونوقت به اینا میگن ادبیات فارسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینا که بیشترش عربیه
اگه قراره ادغامشون کنن پس دیگه چرا دوتا کتاب جداشون کردن؟

از اون سوالاستا!
از اونا!
اینا که چیزی نیس!
کنکوره مث این که ها!
اینا لااقل هرچی که هستن تو کتاب درسی اومدن!
کجاشو دیدی هنو؟!
بخش «ویترین» رو بخون ببینی چه خبره!

**v73** · 17 مهر 1392, 16:22

واقعا پست به جاییه
دستتون درد نکنه
بچه ها به این واژگان مشابه حتما حتما توجه کنید!!!!!!!!!!!!!!!!
موفق باشید

**mahdi nazari** · 29 آبان 1392, 21:45

حل:گشودن / مخلوط کردن چیزی در مایع به طوری که ناپدید شود
حال: چگونگی، کیفیت / اکنون / وضعیت جسمی یا روحی / لذت / اصطلاح عرفانی
حایل: مانع
هایل: هولناک، ترسناک
حُلّه: نوعی پارچه و لباس ارزشمند
حلیه: زیور و زینت
حول: اطراف / قدرت و قوّت
هول: ترس
هله: هان! هلا! الا! آهای!
هاله:حلقه ای از بخار، نور و مانند آن، که اطراف چیزی را فرابگیرد.
بهل: بگذار / رها کن