خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11
    1. Top | #1
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات

      یه قول واقعی به خودم و آیندم

      آقایون و خانومهای مرتبط با کنکور سلام من یه فارغ التحصیلم که هیچوقت فکر نمیکردم بشم فارغ التحصیل یعنی با معدل 20 و ترازهای 7000 تا دوم دبیرستان اما خب داستانهای آدما باهم خیلی فرق داره و علی الخصوص چیزایی که اونهارو با کله میزنه زمین...تجربه ی همه جور اشتباهیو توی زندگی کنکوریم داشتم.. داستان نزول و افت من خیلی آسون بود خیلیییی آسون یعنی میتونم با صراحت بگم که لج با خودم سر قضیه های بچگانه ای که خودم و خونواده و مدیر و مشاورمون دامن زدن بهش.. پنجم که بودم توی آزمون ورودی تیزهوشان قبول شدم و کلی خوشحال که الان دیگه توی بهترین مدرسه قراره درس بخونم و یکم هم ترس ازینکه بچه های دیگه چقدر خفنن و نکنه من کم بیارم؟ (چون من تنها کسی بودم توی کل تاریخ مدرسمون که از یه مدرسه ی داغون دولتی که اصولا تنها چیزی که توش مفهومی نداشت درس بود قبول شده بودم)و شروع کردم بکوب خوندن طوری که توی دوم راهنمایی توی مسابقات ریاضی و پیشرفت تحصیلی و آزمونهای سمپاد تقریبا سری تو سرها داشتم و رتبه های کشوری کم نیاوردم.. همه چی ازونجا شروع شد که فکر کردم تنها نمیتونم زندگی کنم و باید یه دوست داشته باشم.. ازونجایی که ما اون دسته از آدمهای بدشانس هموناییم که توی این مسائل دقیقا دست میذاریم روی اشتباه ترین آدمها !!! منم اشتباهترین آدم رو انتخاب کردم! کسی که جز نفرت و مقایسه و حسرت چیزی توی وجودش نبود درواقع تقصیری نداشت مشکل از خانواده بود ولی من اونموقع کور بودم و نمیفهمیدم! سرتونو درد نیارم مثل یه دومینو زندگیم رفت جلو و اون آدم بیشتر منو برد سمت اونشکلیها و دیگه هدف و درس برام اهمیت نداشت طوریکه دوم دبیرستان بخاطر انضباط تا مرز اخراج اونم سه بار رفتم ! و آخر اون سال با دیدن کارنامه ی درخشانم و اینکه ترازام از 7000 رسیده بود4000 تصمیم گرفتم به خودم بیام.. سال بعد راهمو ازشون جدا کردم ولی تاثیرات عادت زندگی به روش اونها توی من بود! درگیر خیلی از مسائل شدم ! هر سال رو یجور خراب کردم با بهانه های بیخود که الان میفهمم چقدر بچگانه بودن! گذشت تا سال کنکور و من واقعا درس میخوندم ولی روحم واقعا خسته بود بخاطر اونهمه اشتباه و مسخره بازی.. اهمیت نمیدادم و میخوندم ولی ولی ولی.. یه درس هنوز تو زندگیم بود که نگرفته بودم اونم اعتماد به نفس بود! من اولین آزمون سال سوم ترازم شد6700 و اولین آزمون پیش رو شدم5800! و با دیدن اون نگم براتون چقدر خون گریه کردم که من دیگه تموم شدم! و خودمو باختم ! یک ماه گذشت و من به خودم گفتم که اینطور نمیشه ادامه داد و باید پاشم درس بخونم و بازم شروع کردم و باز هم همون نتایج ! دیگه کم کم داشت باورم میشد که دیگه باید قید خیلی چیزارو بزنم(ناگفته نماند تیکه های خانواده و دوستا که نیگاش کنین این همونه که قبلنا کشوری رتبه میاورد!)من فرار میکردم از خودم از خانوادم از شرایطم.. هیچوقت نمیخواستم قبول کنم که اشتباه از منه و این منم که باید درستش کنم.. من توی کتابخونه درس میخوندم چون شرایط خونه مناسب من نبود و اون روز از اردیبهشت ماه که بارون میومد و من بیرون کتابخونه نشسته بودم رو هیچوقت فراموش نمیکنم که زدم زیر گریه و تا میتونستم گریه کردم هیشکی نبود و راحت به خودم و کاری که با زندگیم کردم فکر میکردم و گریه میکردم! سه شنبه بود.. ساعت5 عصر! رفتم خونه و دیگه درس نخوندم..خودمو توی اتاق حبس کرده بودم و در رو هم قفل کرده بودم و خانوادم فکر میکردن دارم درس میخونم ولی اینطور نبود! وبگردی وفیلم دیدن شده بود کارم! نه اینکه علاقه ای داشته باشم ها نه! فقط میخواستم فرار کنم از واقعیت و شرایطم.. ناگفته نماند حتی دوماه مشاور هم گرفتم ولی دیدم نخیر مشکل از منه نه اون! ناگفته نماند اوایل سال گریه میکردم که من اصلا بدرد رشته تجربی نمیخورم و زور شما بود که اومدم! اصلا نمیدونستم کیم ؟ چیم؟ هدفم چیه؟ از همه چیز شکایت میکردم جز خودم! کلیپ انگیزشی کم ندیدم .. کم برنامه ریزی نکردم.. حتی گفتم شاید کلاس خصوصی بتونه کمکم بکنه و بعد دوجلسه دیدم نچ اینم نه کتاب خیلی عوض کردم ! مدرسه رو میپیچوندم! دیگه با کسی حرف نمیزدم! دیگه نمیخندیدم! دیگه شاد نبودم ..خب خداییش خیلی سخته ازون شرایط لاکچری درسی با مخ بخوری کف اسفالت هم نه بلکه خاکی!! دیگه حس تعلق به هیشکی و هیچجا نداشتم..خودمو تو آینه نگا نمیکردم چون حالم از خودم بهم میخورد! همه ی اینا گذشت تا شب کنکور و من هیچ حسی نداشتم و این آزارم میداد .. دلم میخواست حداقل احساس پشیمونی بکنم! ولی نه! حتی پشیمون نبودم! شب خیلی دیر خوابیدم شاید ساعت یک و نیم بود! صبح پاشدم و عین بقیه آزمونهایی که میرفتم گند میزدم و جوابشم میپیچوندم و به هیشکی نمیگفتم رفتم! هیچی جدید نبود و منم ترسی نداشتم(اصولا ترس برا اونهاست که مطمئن نیستن) کنکور تموم شد... خیلی راحت.. اگه بخوام فضاسازی کنم تک تک جمله های آدمهای اونجارو میشنیدم انگار یه نیروی جدید بودشایدم فضولی نمیدونم ولی من هیچ حسی نداشتم.. رفتم خونه و به همه هم گفتم گند زدم و قبول هم نمیشم .. ولی من چندتا درس بزرگ از سال قبل گرفتم! اول اعتماد به نفس.. دوم جرات اینکه حتی اگه گند زدم حتی اگه افتضاحم پاش وایسم بگم کار من بود و فرار نکنم.. سوم من به کسی نیاز ندارم جز خودم نه نه خودم هم نه فقط تلاشم.. چهارم مقایسه نکنم ! جواب کنکور واقعا بهم نشون داد آدمها اونی نیستن که ما میبینیم بخدا زندگی هر کسی مشکلات خودشو داره(البته بعضیها برابرترن! اینارو ول کنین من دارم راجع به معمولیا مث خودمون حرف میزنم)...پنجم: شروع یه تاریخ نیست ! یه اتفاقه ! .. پنجم برای شروع انجام کاری انگیزه نیاز نیست یعنی باید ساخت! .. ششم باور اینکه من اینم شرایطم اینه الانم توی ایرانم هیشکی هم جز خودم کنارم نیست و باید بجنگم تا بتونم!
      حالا شما حتما میگید خب به یه ورم!( و حق هم دارید!) ولی من خواستم بگم کم نیستن ازین داستانها! مواظب باشید اینطور نشید!


      الان که اینارو مینویسم نزدیک یه هفته از قولم به خودم میگذره که دیگه پا پس نکشم... به قول یه عزیزی رویاهای گذشته درسته واقعیت نشدن ولی خوشحالم ازینکه داشتمشون! من امسال از تراز 5000 شروع کردم و الان 5800 شدم و وقتی این ترازو دیدم یاد پارسال افتادم ولی خندیدم ! چون اینبار من خیلی تغییر کردم! من دیگه من سابق نیستم! من بزرگ شدم! تصمیم گرفتم داستانمو بگم شاید فقط یک نفر شرایط پارسال منو داشته باشه و میخوام بهش بگم نترس! بخدا ما همه شبیه همیم! فقط تلاش کن اما عاقلانه و توی انتخابهات بیرحم باش! هر کی و هرچی که تو رو دور میکنه از هدفت بکند و بندازش دور!
      پ.ن: اینارو نوشتم تا هم یکم خودم آروم بشم و ازیکنواختی دربیام هم شاید یکی بدردش خورد
      پ.ن:میدونم زیاده خیلی هم زیاده فقط اگه به هرجاتون هست باشه ولی دیگه کتبیش نکنید!
      پ.ن:من میرم و بعد کنکورم برمیگردم ایشالا که تمام تلاشمو بکنم و به آرزوم برسم و بتونم به خیلیا کمک کنم وقول میدم اینکارو بکنم
      پ.ن: دوستتون دارم
      ویرایش توسط سحر بیگی : 24 آبان 1397 در ساعت 13:55

    2. Top | #2
      کاربر حرفه ای

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      خب چه کمکی از دست من بر میاد؟

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      ازامروزهرچی که بوده روفراموش کن هرآدمی توی زندگیش اشتباهاتی داره چون اگه اینطورنباشه که دیگه آدم نیست ومیشه جزو چهارده معصوم راستش منم مشکلات زیادی داشتم توی این سال ها والان سومین باره که میخوام کنکور بدم هرآدمی توی یه لحظه از زندگیش انگارازخواب غفلت بیدارمیشه ومیگه دیگه هراشتباهی که کردم هرگندی که به آینده ی خودم دارم میزنم بسه دیگه بایدتمومش کنم وبهترین آینده ی ممکن روبسازم تنها پیشنهادم به شما اینه که خوشحال باشید چون خوب موقعی ازاین خواب غفلت لعنتی بیدار شدید حالا وقت هنرمندیه وقت پروازه و وقت اوج گرفتن پس دست ازتلاش نکشید چون دقیقا بعداز اینکه ازسرجلسه ی کنکور بیرون میاید تموم اون سختی ها اشک ریختن ها حرف شنیدن ها تبدیل میشن به زیباترین خاطرات زندگیت باورکن هرچی بیشتر سختی کشیده باشی بیشتر ازش لذت میبری به قانون تلاش های بزرگ هرگز بدون جواب نمی مونند باتموم قلب وذهنت ایمان داشته باش وبدون بهترین فرصت برای جبران کارات فراهم شده ایا تو حاضری بری مرحله بعد؟؟؟

    4. Top | #4
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      اینی که تعریف کردی دقیقا داستان منه. همنشینی با آدمای بی هدف آدم رو بیچاره میکنه. خوشبحال شما ک زود خودت رو پیدا کردی من ک انقدر نادون بودم تااااا بیشتر از ده سال تو همون وضع داغون زندگی کردم. الان مثلا خیر سرم میخوام راهمو عوض کنم ولی خیلی زمان رو از دست دادم خیلی....و اونایی ک باعث شدن من به این روز بیفتم همه خودشون به ارزوهاشون رسیدن اما من...هیییی روزگاررر...اعصابم خرد میشه به اون دوران فکر میکنم


    5. Top | #5
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      همشو نخاندم
      فقط به روش Skimming & Scanning یه نگا بش انداختم
      همین قدر فهمیدم که بگم : منم یه سری غلطا تو این جریان کنکور داشتم
      هیچ مسیری (به خصوص اگه مسیرش پرمایه باشه) بی دست انداز و چاله چوله نخاهد بود

    6. Top | #6
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      چقد داستان زندگیت شبیه منه

    7. Top | #7
      کاربر باسابقه

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      وکپی رایت زندگی من البته من از اولین ازمون که بد دادم شروع شد ودی پارسال مریض شدم وافسرده و کلا زدم زیر همه چیز امسالی کنکور رو موش میکنم
      برای انکس
      که ایمان دارد ناممکن وجودندارد/دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
      اگر بتوانم یک دل را از شکستن باز دارم،به بیهودگی زندگی نخواهم کرد .
      اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم ، یا دردی را تسکین بخشم ، یا انسانی تنها را یاری کنم، که دیگر بار بسوی شادی بازگردد ، به عبث زندگی نخواهم کرد
      من برای این هدف می خواهم پزشک شوم

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      و یه مطلب دیگه
      وقتی کارت شیرین و خوشمزه و باارزش باشه
      احتمال وجود خرمگس هم هست
      که البته من بهش میگم پارازیت

      .......................................
      خرمگسای زندگیتونو نکشین (یعنی ارزش فک کردن و وقت تلف کردنو ندارن)
      فقط همین که ازتون دور باشن، کافیست

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      امیدوارم به هدفت برسی همین
      وَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۶۵﴾

      و گفتارشان تو را غمگین نکند
      زیرا همه عزت و توانمندی برای خداست
      او شنوا و داناست .

    10. Top | #10
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      با آرزوی موفقیت برای شما دوست عزیز

    11. Top | #11
      کاربر انجمن

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      چقد شبیه من شد خصوصا همون جایی ک درو رو خودت قفل میکردی تایمت ب فیلم دیدن و وبگردی میگذشته
      خوندن تاپیکت ی حس عجیبی پیدا کردم.حس اینک بودن کسایی مث خودم که وقت و عمر و زندگیشونو پای چیزایی گذاشتن ک وقتی رسیدن به تهش تازه از خودشون میپرسن آیا اون چیزی ک من میخواستم این بود؟؟!!!آیا با جایی که الان هستم خونوادم بهم افتخار میکنن؟؟!!و هزار تا آیا آیا دیگ...
      ولی ماهیو هر وقت از آب بگیری تازه س درسته کلیشه ایه ولی کلیشه ها هم قرار نیس همیشه بد باشن آدم از فقره که به غنا میرسه.حسرت خوردن دیگ چیزیو عوض نمیکنه عوض شد باید تغییر کرد اونم از نه ی تغییر معمولی چون اگ بخوای همون کارای سابقو ادامه بدی همون نتیجه ای رو میگیری که قبلا میگرفتی.نمیدونم شاید ی کم عجیب باشه ولی بعضی مواقع وقتی با خودم فکر میکنم از گذشتم پشیمون هم نمیشم هیچ تازه خوشحالم میشم ازش چون کمکم کرد تبدیل بشم ب اینی که الان هستم،ی آدم بالغ که خودش لا خواست خودش راهش رو انتخاب کرده و با تمام وجودش واسش تلاش می کنه (مرسی گذشته)
      ی پیشنهادم داشتم،افرادی ک مث استارتر هستن و حس میکنن دیگ اون آدم سابق نیستن هر هفته یا نهایتش دیگ هر آزمون بیان اینجا و گزارش پیشرفتشونو بدن ک هم ی انگیزه واس خودشون هم بقیه
      ببخشید اگ ی کم طولانی شد اینا حرفایی بود ک تو دلم مونده بود و باید ی جایی این حرفارو میزدم

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن