حسی نداشتم
از دور سخته ، بعدش عادی میشه (برای 98 درصد افراد)
تازه این یه قسمت کوچیکی از کار پزشک ها هست ... همیشه که با این جور چیزا رابطه ندارین که
هرگز فراموش نکن که «چهکسی» هستی؛ چون"دنیا" فراموش نمیکنه. /
«رندی» دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام، نه دنیا و نه دین
نه حق، نه حقیقت، نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان که را بود زهره این
برای انکساگر بتوانم یک دل را از شکستن باز دارم،به بیهودگی زندگی نخواهم کرد .که ایمان دارد ناممکن وجودندارد/دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم ، یا دردی را تسکین بخشم ، یا انسانی تنها را یاری کنم، که دیگر بار بسوی شادی بازگردد ، به عبث زندگی نخواهم کرد
من برای این هدف می خواهم پزشک شوم
عجبببببب
جالب بودن
عکس اول یکم ترسناک بود .
ولی چیزی که برام سوال بود و کنجکاوشم این بود که چجوری اینارو دوباره سرهم میکنن تو بیمارستان؟ درست بشو هستن اصلا اینا البته منظورم اولی هستش
اون چی بود اونطوری قد عام کرده بود
درباره ترسناکی ش باید بگم که به نظرم اگر کسی زمینه روانی ترس از چنین صحنه هایی نداشته باشه اتفاق خاصی نیست و عادی میشه براش. ولی اگر زمینه روانی داشته باشه یکم مشکله
البته پزشکی اینقدر گسترده ست که شما میتونی در زمینه ای فعالیت کنی که حتی یک قطره خون هم نبینی { البته نه تو عمومی و دوره تحصیل}
" چه دانم های بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در این دریا کفی افیون "
ویرایش توسط _Joseph_ : 17 مهر 1401 در ساعت 22:03
تو عکس اول سیس اون دکتر وسطی خیلی خنده داره
معلومه داره به چی میخنده
اون یکی دکترم که زل زده به دوربین معلومه خنده خودشو به زور نگه داشته
و یکم که به مجروح دقت کنی میفهمی به چی دارن میخوندن
من برادر دوستم پزشک هستش و کلا داستانهای جالبی تعریف میکنه . اینطوری هام نیست . کلا رشته جالبیه
" چه دانم های بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در این دریا کفی افیون "
ترسناک نیستن دردناکن
همون موقع که نزدیک چهارشنبه سوری عکس دست های متلاشی شده و چشمای از حدقه دراومده و ادمای سوخته بدون باند و چیزای دیگه رو روی بروشور چاپ میکردن میدادن دست ما ک سوم چهارم ابتدایی بودیم دیگه جایی برای سلامت روح روانمون باقی نموند
بیچاره اولی
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)