من و خوابگاه دانشجویی

[doctor Hastii]

سلام این تاپیک صرفا جهت درد و دل هست و هیچ ارزش دیگری ندارد
خب داستان زندگی من از اونجایی شروع شد که من بعد کنکور 94 تصمیم گرفتم پشت کنکور بمونم و تا کنکور 95 تلاشم رو کردم تا یه رشته و دانشگاه خوب قبول شمخلاصه به هدفم رسیدم و رشته ی مورد علاقم اونم توی شهر مورد علاقم قبول شدم یعنی داروسازی روزای اول که کلا شاد بودم تا اینکه رفتم ثبت نام و بعدشم آدرس یه خوابگاه رو دادن و گفتن برو اونجا حالا من با توجه به رشته ای که قبول شدم انتظارم از خوابگاه یه خوابگاه دولتی با اتاق 2 نفره و امکانات خوب و ... بود ولی زهی خیال باطلگفتند برای 2 ترم اول باید خوابگاه پردیس بری که اونم نیم ساعت تا دانشگاه فاصله داره منم گفتم خب چاره نیست...رفتم خوابگاه رو ببینم که کاخ تصوراتم فرو ریخت...یه ساختون نسبتا قدیمی به شکل آپارتمان خودشم توی یک سوییت که 10 نفر توش هستن یعنی تصور کن با 10 نفر توی یک وجب جا درس بخونی خودشم طبقه 8 خودشم با امکانات کم یه یخچال کوچولو که فقط بطری آب معدنیم توش جا میشهحلاصه گفتم تا آخر هفته تحمل کنم تا برگردم شهرمون و از والدینم بخوام که یه خوابگاه با شرایط بهتر برام پیدا کنن حلاصه کلی گشتم تا یه خوابگاه خوب پیدا کردم ولی پدر محترم اجازه ندادن این بود شرح حال منباید بسوزم و بسازمحقم نبود با این همه زحمت به اینجا برسم

[ammir]

اینجا ایران است...
کشوری خوابیده روی نفت و گاز و معادن غنی و جاذبه های بی نهایت گردشگری و هزاران منبع سرشار ثروت
اما ... .

[doctor Hastii]

به جای این که به درس و دانشگاهم فکر کنم فکرم مشغول خوابگاه و مشکلاتش شده هیشکی هم درکم نمیکنه

[Uncertain]

عوضش رشته خوبی قبول شدی ارزش سختی کشیدن داره من حاضر بودم جای تو باشم باهمه سختیاش...موفق باشی

[doctor Hastii]

عوضش رشته خوبی قبول شدی ارزش سختی کشیدن داره من حاضر بودم جای تو باشم باهمه سختیاش...موفق باشی

منم قبلا مثل تو فکر میکردم ولی الان که تو موقعیتش قرار گرفتم میفهمم اشتباه کردم منم حاضرم سختی بکشم ولی سختی برای درس و دانشگاه نه برای خوابگاه

[Uncertain]

منم قبلا مثل تو فکر میکردم ولی الان که تو موقعیتش قرار گرفتم میفهمم اشتباه کردم منم حاضرم سختی بکشم ولی سختی برای درس و دانشگاه نه برای خوابگاه

خب اینم جزئی از درسته دیگ...میفهمم چی میگی من با اینکه خوابگاهی نیستم ولی میدونم چقد سخته شرایطش وقتی دوستای خوابگاهیمو میبینم سعی کن قوی باشی همه اینا میگذره خاطره میشه خدارم شکر کن

[Dayi javad]

زورت بهشون نمیرسه بزنیشون ! حکومتو در اختیار بگیری ؟

[satar98]

خوابگاه ديگه!! سختي هاي زيادي داره!!عادت مي كني!!دو سه ماه ديگه سختياش تمومه!!

[doctor Hastii]

خوابگاه ديگه!! سختي هاي زيادي داره!!عادت مي كني!!دو سه ماه ديگه سختياش تمومه!!

دو سه ماه دیگه امتحانات شروع میشه خیلی سخته و نمیتونم زیاد اونجا درس بخونم البته مثل اینکه بقیه دوستام مشکل زیادی ندارن و من اینطوری شدم

[Isabella]

تبریک میگم عزیزم.

امیدوارم همه به چیزی که صلاحشونه برسن و مثل شما پشتکار و اراده داشته باشن. (از جمله خودم)

نمیتونی با چند نفر دیگه برای گرفتن یه خونه داشنجویی اقدام کنی؟

[doctor Hastii]

شب ها هم من میخوام ساعت 12 بخوابم ولی بقیه نه ....خودشم همش صحبت میکنن و خوابم نمیبره

[:Iman1997]

شرایطط رو درک میکنم به نظرم به جای اینکه گله کنیو غصه بخوری شخصیتت رو تغییر بده سعی کن مثل اونا باشی میدونم سخته ولی باید عادت کنی !

[Dayi javad]

به جز من 9 نفر هستن نه بابا زورم به یکیشون هم نمیرسه چه برسه 9 نفر

20 تا پسر تو ی خونه 2*3 باشن با هم سر میکنن تازه کلی میگن و میخندن ! مگ بخوان دیگ خیلی تخس بازی در بیارن ک در اون صورتم دعوا دایره

ولی شما دخترا کلا خیلی با هم کنار نمیایین

[doctor Hastii]

20 تا پسر تو ی خونه 2*3 باشن با هم سر میکنن تازه کلی میگن و میخندن ! مگ بخوان دیگ خیلی تخس بازی در بیارن ک در اون صورتم دعوا دایره

ولی شما دخترا کلا خیلی با هم کنار نمیایین

اتفاقا به منم خوش میگذره با دوستام ولی بحث درس خوندن هست و یه رشته ی سخت

[alisun]

سلام این تاپیک صرفا جهت درد و دل هست و هیچ ارزش دیگری ندارد
خب داستان زندگی من از اونجایی شروع شد که من بعد کنکور 94 تصمیم گرفتم پشت کنکور بمونم و تا کنکور 95 تلاشم رو کردم تا یه رشته و دانشگاه خوب قبول شمخلاصه به هدفم رسیدم و رشته ی مورد علاقم اونم توی شهر مورد علاقم قبول شدم یعنی داروسازی روزای اول که کلا شاد بودم تا اینکه رفتم ثبت نام و بعدشم آدرس یه خوابگاه رو دادن و گفتن برو اونجا حالا من با توجه به رشته ای که قبول شدم انتظارم از خوابگاه یه خوابگاه دولتی با اتاق 2 نفره و امکانات خوب و ... بود ولی زهی خیال باطلگفتند برای 2 ترم اول باید خوابگاه پردیس بری که اونم نیم ساعت تا دانشگاه فاصله داره منم گفتم خب چاره نیست...رفتم خوابگاه رو ببینم که کاخ تصوراتم فرو ریخت...یه ساختون نسبتا قدیمی به شکل آپارتمان خودشم توی یک سوییت که 10 نفر توش هستن یعنی تصور کن با 10 نفر توی یک وجب جا درس بخونی خودشم طبقه 8 خودشم با امکانات کم یه یخچال کوچولو که فقط بطری آب معدنیم توش جا میشهحلاصه گفتم تا آخر هفته تحمل کنم تا برگردم شهرمون و از والدینم بخوام که یه خوابگاه با شرایط بهتر برام پیدا کنن حلاصه کلی گشتم تا یه خوابگاه خوب پیدا کردم ولی پدر محترم اجازه ندادن این بود شرح حال منباید بسوزم و بسازمحقم نبود با این همه زحمت به اینجا برسم

سلام
کجا قبولیدی؟